ولی شب که میخوای رد شی انقدر سیبیل کلفت اون بالا خوابیده
که اگه از وسط اتوبان با چشم بسته رد بشی سالم تر میرسی مقصد
آدمهایی هستنـد ک ِ آدمـ َند!
دستانتـآن را دَم به دقیقه میبوسند ُ بو میکشند
گاهی می آیند از دور نگآهتـآن میکنند ُ قربان صدقه راه رفتن تـان میروند
در خلوتـ دو نفری ِتـآن ولووم صدایشان را بالا میبرنـد ُ
تآ ته ِ نفسهایشان دیوآنه وار صدایتان میکنند ُ
دوستت دارم هایشآن را پشت سر هم تکرآر میکنند،
جلویتـ ناگهانی سبز میشوند تـا کمی ذوق ُ شوقت ـان را ببینند،
ک ِ یکـ هوو دستانتـان باز شود ُ جآنی بگیرید از هم...
از پشت سر دستانتـان را میگیرند ُ
سعی دارند مآندنتــآن را همیشگی کنند و قهر ها را پس بزنند ُ شمآ رآ دریابند
آدمهایی هستند ک ِ خستگی ـتآن را به جآن میخرند ُ
هیچ گآه منت ـی از سویشآن روی ِ سرتآن سنگینی نمیکنـد !
آدمهایی ک ِ کآر و زندگیشآن ، مآل ُ مقامشـآن ،
تنها داراییشآن دو جفتـ چشمآنتـان است ُ بـَس ! یا شاید دستانتـان ... !
شب ها سرشآن را روی ِ بالشت میگذارند ُ
صبح ها به اُمید ِ هوآی ِ دیدنتـآن چشمآنشان را به روی ِ دنیآ باز میکنند،
همین آدم ها هستند ک ِ نمآز عشق رآ ب ِ جآ می آورند
آدم هایی هستند ک ِ هرچه بنویسی ـشآن تمآم بشو نیستند ک ِ نیستند
این ها آدمهایی هستند ک ِ
با وجودشان عشق ، لبخنـد ، زندگـی ، مزه ی ِ عسل به دهآنمــان میگیرد!
غزل هایت را ناتمام گذاشتی
سازهایی که کوک نکردی
شمع هایی که روشن..
تو از کدام مسیر رفتی
که وزش باد را در شاخ و برگ درختان ندیدی؟
در سکوتت زنجره ها سر به آواز گذاشتند..
همه ی راه ها بن بستند
پنجره ای به این خیابان باز نمی شود
عابری نیست
تا بایستد گوشه ی دیواری و
ریگ رفته به کفشش را بتکاند..
با اشکهایم
بر سفید رود چشمانم خشکیده،
نگاه می کنم به آسمان
که بی تو هم آبی ست
بر فراز بام
چیزی تا شب نمانده
شب
که ابتدای هر نرسیدنی ست...