یافتن پست: #صدا

sahar
sahar

همیشه سکوتم ب معنای"پیروزی"تو نیست!!گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چ بی صدا "باختی"!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 20:28
+6
saman
saman
من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم، تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما:

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

(قیصر امین پور)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 17:41
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
عمو زنجير باف ؟
بله
زنجير منو بافتي ؟
بله
.
.
.
تا اينجاشو حرفي ندارم :|
بعد از اين شاعر يک دفعه اسکول بازيش ميگيره
...
پشت کوه انداختي ؟
بله

خب مرد حسابي اين همه زحمت کشيدي زنجير بافتي براي چي پشت کوه انداختي !!!!
.
.
.
و در آخر هم شاعر به طور کل بابا هارو تبديل به بز و گوسفند و سگ و گربه و .... اينا مي کرد

بابا اومده
چي چي اورده ؟
نخود و کشمش
با صداي چي ؟؟؟
.
.
و اينگونه بود که ما خل و چل بزرگ شديم :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 11:26
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ، باز به غیرت چشمانم که آبی پشت سرت ریختند


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 19:34
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



حکایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت

دلباخته سفر بود اما همسفـر نداشت

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد

زخم داشت اما ننالیـد

گریه کرد اما اشک نریخت

حکایت من حکایت کسی بود که

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:34
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی....

راهی برای رفتن

نفسی برای بریدن

کوله بارم بردوش

مسافر میشوم گاهی....

عشقی برای خواندن

بغضی برای شکفتن

خاطراتم در دست

بازیچه میشوم گاهی....

نگاهی در راه

اعتمادی پر پر

پاهایم خسته

هوایی میشوم گاهی....

فکرهایی کوتاه

صبری طولانی

صدایی در باد

زمستان میشوم گاهی....

روزهای رفته

ماه های مانده

تقویمم بی تاب

دلتنگ میشود گاهی....

جای پایی سرد

رد پایی گنگ

در این سایه ی تنهایی

چه بی رنگ میشوم گاهی.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:28
+1
saeed
saeed

پشت دیوارر حیاط


تو سکوت خلوت شب


با صدای نم نم بارون


من در آغوش تو


تو در آغوش من


چه لحظه زیبایی بود تورا بوسیدن


اما زمان کوتاه بود


و یک روز در پشت دیوار حیاط تنها به انتظار نشستم


تکیه بر دیوار زدم و گریه کردم


چون تو دیگر در آغوشم نبودی


تا گرمای تو قلب سردم را دوباره زنده کند


ولی یک خاطره زیبا در پشت حیاط یک ویلا بر جای ماند

دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:42
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
صدای #قه قه هایم می خورد ب کوه احساست...انعکاس ان #هق هق می شود.................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 19:19
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




امروز با همه ی دنیا قهرم
امآ...تو صدایم کن
برمیگردم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 17:37
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همین پیش پای شما سنش دو رقمی شدها

بعد استاتوس گذاشته :چه عذابی کشیدم وقتی در آغوش او دیدمت!!!

من سنِ اون بودم عذاب نمی دونستم چیه که!

بادکنک باد می کردم سر بادکنکو می کشیدم

صدای ویژژژژژژژژژ می داد مثه اسب از ذوق شیهه می کشیدم :|


دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 16:01
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ