رضا
یه غروب بی رمق یه راه دور،یه کویر سوت و کور بازم از پشت افق راهی شده،یه مسافر صبور کوله بارخستگی رو شونه هاش،موج غربت تو صداش جاده های ساکت و بی رهگذر،تا قیامت زیرپاش سر راهش نه ولی یه انتظار،ته یه چشم بیقرار تو دلش مونده فقط یه خاطره،یه عذاب موندگار وقتی تو سینه ی شب راهی می شد،کسی گریه شو ندید کسی از پشت سکوت پیدا نشد،ضجه هاشو نشنید جاده انگارکه تمومی نداره جاده از هر قدمش غم می باره چه غریبه اون مسافرصبور که تو جاده های غم پا میذاره شاید این قصه بمیره تو سکوت یا کسی نگذره از این برهوت شاید این جاده به جایی نرسه سهم این پرنده شاید قفسه اما این غریبه ی خسته هنوزافق رفتن و روشن می بینه توی جاده های تاریک خیال هنوزم خواب رسیدن می بینه
omid
به لره میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه
Pedram
وقتي 2 ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﻣﯿﺸﻦ ، ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺷﻦ ، چون به ﻗﻠﺐ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻥ ... ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﺎﺷﻦ ، ﭼﻮﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ... ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺁﺷﻨﺎﺗﺮﯾﻦ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﺎﺷﻦ ...
مهسا
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ، نسل خوابیدن با اس ام اس ، نسل درد و دل با غریبه های مجازی ، نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه ، نسل لایک و پوک از روی قرض ، نسل کادو های یواشکی ، نسل خونه خالی و دعوت شام ، نسل پول ماهانه ی [!] ، نسل صف و دعوا ، نسل تف ، وسط پیاده رو ، نسل هل ، توی مترو ، نسل مانتو های تنگ ، نسل " شینیون " زیر روسری ، نسل شرت " play boy " هنگام سجده ، نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار ، نسل شارژهای اینترنی ، نسل " copy , paste " ، نسل عکسا