saman
فریاد که از یاد برفت آن همه پندت
ای مرغک سرگشته کدامین هوس آموز
بی بال و پرت دید و چنین بست به بندت ؟
ای آهوی تنهای گریزان پریشان
خون می چکد از حلقه ی پیچان کمندت
ای جام به هم ریخته صد بار نگفتم
با سنگدلان یار مشو می شکنندت
آه ای دل آزرده در این هستی کوتاه
آتش به سرم می رود از آه بلندت
جان در صدف شعر گهر کردی و گفتی
صاحبنظرانند ، پشیزی بخرندت
ارزان ترت از هیچ گرفتند و گذشتند
امروز ندانم که فروشند به چندت ؟
جان دادی و درسی به جهان یاد گرفتی
ارزان تر از این درس محبت ندهندت .
در CARLO
آه ای دل غمگین که به این روز فکندت ؟فریاد که از یاد برفت آن همه پندت
ای مرغک سرگشته کدامین هوس آموز
بی بال و پرت دید و چنین بست به بندت ؟
ای آهوی تنهای گریزان پریشان
خون می چکد از حلقه ی پیچان کمندت
ای جام به هم ریخته صد بار نگفتم
با سنگدلان یار مشو می شکنندت
آه ای دل آزرده در این هستی کوتاه
آتش به سرم می رود از آه بلندت
جان در صدف شعر گهر کردی و گفتی
صاحبنظرانند ، پشیزی بخرندت
ارزان ترت از هیچ گرفتند و گذشتند
امروز ندانم که فروشند به چندت ؟
جان دادی و درسی به جهان یاد گرفتی
ارزان تر از این درس محبت ندهندت .