یافتن پست: #غم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم،
باورکن من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم-کودکانه و ساده و روستایی
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم ،مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 19:39
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دیرگاهیست که تنها شده ام /
قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است /
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است /
که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم /
همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید /
تا نبینم که چه تنها شده ام

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:37
+5
korosh
korosh
دختر:موجودی است که وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!! و وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!! وقتی غمگین است آه میکشد و وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد . وقتی بدش می آید میگوید ویشششش . وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی. همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند . تاریخ تولد و شماره کفش با جناق پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند .از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:19
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

گفتم خدایا سوالی دارم گفت بپرس...
گفتم چرا هر موقع من شادم، همه با من میخندن

ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید؟

گفت
: خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 12:22
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دلی شکسته تر از نای نی لبک دارم یواش! دست نزن! شیشه ام ترک دارد چه قدر وسوسه در چشم انتخاب من است که بر صداقت آیینه نیز شک دارم رفیق! بار غریبی به دوش من ماند ست که احتیاج به یک دوست یک کمک دارم صدا زدم که: به من در قبال سکه ی زخم چه می دهید؟ یکی گفت: من نمک دارم من و تو هردو غریبیم و آشنای سکوت خوشم به این که غمی با تو مشترک دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 22:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخواهم فراموش کنم غمم را
بازپناه می آورم به تو
به عشق تو
نگاه تو
سلام تو
تشنه صدایت میشوم
تشنه آغوشت
تشنه "جانم" گفتنت
که همچون قند آب میشود درقبلم
ومرا به اوج احساس می رساند
خود نمی دانی
اما همه کسم شده ای
تنها دلیل بودنم ماندنم و ادامه دادنم
توخود نمیدانی همه کسم شده ای
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 17:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من از عمق وجود خودم ، خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی ، ولی امروز برای تو ، برای رفع غم هایت
برای قلب زیبایت ، برای آرزوهایت ، به درگاهش دعا کردم
و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد ، یقین دارم دعاهایم اثر دارد . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 17:49
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از تنهایی‌های بزرگ و بی‌ژرفا
از غم‌های عمیق و بی‌اساس.
از اندوه‌هایی که می‌فشرند
گلوگاهش را.
از رویاهای متکثر در بی‌زمانی.
از پرسش‌های ابدی بی‌جواب.
از ریسمان‌هایی که بسته می‌شوند دورِ دست‌ها.
از تلخ و شیرین تکراری نوستالژی.
چنین ساخته شد این زن
در فریاد و سکوت‌.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:29
+2
roya
roya

دلم در حلقه غمها نشسته


 


زبانم بسته و سازم شکسته


وجودم پر ز شعر عاشقانست 


 


 تورا می خواهم و این ها بهانست . . .


 



دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 14:52
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ