یافتن پست: #غم

ronak
ronak
اون یه دونه یوسفی هم که برگشت به کنعان اش

استثنا بود ! تو غمت روبخور !!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/25 - 16:10
+5
mehdy
mehdy
جمعى بودیم هواى غم میخوردیم
درفصل گرسنگى به سرمیبردیم، چون سیرشدیم دورگشتیم زهم
اى کاش درآن گرسنگى میمردیم…...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/25 - 13:08
+4
mehdy
mehdy
از انسان ها غمی به دل نگیر: زیرا خود نیز غمگینند،
با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند،زیرابه
خود و به عشق خود وبه حقیقت خودنیز شک دارند،
پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند..

(دکترشریعتی)
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 21:32
+4
ronak
ronak
گفتی که می بوسم تو را
گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بیند کسی
گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در ؟؟
گفتم که با افسونگری او را ز سر وا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو رو گویم برو؟؟
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 18:34
+4
mina_z
mina_z
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی . اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره، به دیوار تکیه داده و هرچند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای، زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا…
مرد بازدیدکننده میپرسه این آدم چشه؟ میگن یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده…

مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن. مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی
میکنه زنجیرها رو پاره کنه، با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا…
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 12:36
+4
مهسا
مهسا
به چه میخندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟ یا به افسونگریه چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه میخندی تو؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟ خنده دار است، بـخـنــــد…
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 01:10
+3
مهسا
مهسا
میتوان تنها شد میتوان زار گریست میتوان دوست نداشت و دل عاشق آدمها را زیر پاها له کرد میتوان چشمی را به هیاهوی جهان خیره گذاشت میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود! آخرش هم تنها میتوان تنها رفت... با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی... یادگاری؟ همه جا تلخی و سردی و غرور فاتحه؟ خوب شد که رفت! عجب آدم بد خلقی بود! ولی ای کودک زیبای دلم، آن ور سکه تماشا دارد...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 01:08
+4
رضا
رضا
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟


تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟


با آنکه ز ما یاد نکردی


ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 19:30
+3
مهسا
مهسا
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم

را آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می‌کند

اما

غیر از همین حس‌ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده و عادی

حال و هوای دیگری در دل ندارم

رفتار من عادی است
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 18:10
+7
sasan pool
sasan pool
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 17:15
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ