یافتن پست: #غم

`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی...

کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/26 - 19:46
+5
محمد
محمد

شبگرد

چنین کز عشق صحرا گشت گیتی کنون پایی بیابانگرد دارم

ز همراهان دلی پر درد دارم
تنی داغ و نگاهی سرد دارم

نکردم غیر غم دنیا نصیبی
شکایتها از این نامرد دارم

دلم کز عشق سرخ و لاله گون است
خدا را از چه رویی زرد دارم؟!

چه سازم با دلی عاصی که فریاد
از آنچه بر سرم آورد، دارم

به سینه آتش صد رنج خفته است
زبانی خامش از هر درد دارم

نه همراهی ز بخت و چرخ دیدم
نه یاری همره و همدرد دارم

چو روزم بی نصیب از نور مهر است
به تنهایی دلی شبگرد دارم

تنم رنجور از زخم رفیقان؛
دلی پرخون و غم پرورد دارم

چنین کز عشق صحرا گشت گیتی
کنون پایی بیابانگرد دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/08/26 - 19:28
+5
AmirAli
AmirAli
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ

ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ

یه تن رنجور از زخم

یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮑﺸﻢ ؟

دیدگاه  •   •   •  1392/08/26 - 10:13
+3
hamed noori
hamed noori
از بوسیدن من دست برندار...

هر صبح،
هر شب،
بعد از هر سلام و قبل از هر خداحافظ!
از بوسیدن من دست بر ندار!...
درست لحظه هایی که بهانه می گیرم،
درست لحظه هایی که خشمگینی،
مرا ببوس،
همیشه!
در شادی و غم!
در قهر و آشتی!
بوسه ها ما را نجات خواهند داد...
از روزمرگی!
از احساس بی کسی...!
از ترس!
شک !
حسادت!
مرا ببوس
از بوسیدن من دست برندار...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/25 - 21:06
+4
ALI SHABAN
ALI SHABAN

صدام کن .. صدات ٬ منو آرووم میکنه
تو اشکات رو گونت ٬ منو داغون میکنه
چشاتو باز کن ٬٬٬٬ آفتاب طلوع میکنه
پاک کن گونتو٬٬٬٬غمات غروب میکنه
-------
امیر عظیمی
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 13:35
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد. 
یک نفر که بی‌قید و شرط عاشقش باشد.
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی. 
یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات،
با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری،
و سر روی شانه‌هایش بگذاری.
زن و مرد هم ندارد.
توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد،
که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازهء صورت ۷ تیغه ء ادکلن زده دوست داشته باشد،
شاید هم بیشتر.…
آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، 
بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان،
یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌ همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف؛‌‌ 
همان طور ساکت،‌‌ همان طور غرغرو و‌‌ همان طور شلخته.
آدمی که وقت ِ امدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی.
آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که «نکند مقبولش نباشم» آدم ِ تو نیست.
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد، 
تو آدم مخصوصِ کدام آدمی؟و که آدم مخصوص توست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

وطن یعنی چه، یعنی دشت صحرا؟
وطن یعنی چه، یعنی رود دریـــــــا؟

وطن یعنی چه، یعنی باغ، بیشـــــه؟
وطن یعنی چه، یعنی كشت، ریشــه؟

وطن یعنی چه، یعنی شهر، خانه؟
وطن یعنی چه، یعنی آب، دانــــه؟

وطن یعنی چه، یعنی كار، پیشـــــه؟
وطن یعنی چه، یعنی سنگ، تیشه؟


وطن یعنی همه آب و همه خــــاك
وطن یعنی همه عشق و همه پاك

وطن یعنی محبت، مهربانی
نثار هر كه دانی و ندانـــــی

وطن یعنی نگاه هموطن دوســــــت
هر آنجایی كه دانی هموطن اوست

وطن یعنی قرار بـــی‌قراری
پرستاری، كمك، بیمار‌داری

وطن یعنی غم همسایه خوردن
وطن یعنی دل همسایه بــــردن

وطن یعنی درخت ریشه در خاك
وطن یعنی زلال چشمه پـــــــاك

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس، زاینده رود، اروند، كارون

دنا، الوند، كركس، تاق‌بستان


هزار و قافلانكوه و پلنگـــــــان

وطن یعنی بلنــدای دمــاونـــــد
شكیبا، دل در آتش، پای در بند

وطن یعنی شكوه اشترانكوه
به دریای گهر استاده نستوه

وطن یعنی سهند صخره پیكر
ستیغ سینه در سنگ تمنــدر


 


وطن یعنی وطن استان به استــــــان
خراسان، سیستان، سمنان، لرستان

كویر لوت، كرمان، یزد، ساری
سپاهان، هگمتانه، بختیــاری

طبس، بوشهر، كردستان، مریوان
دو آذربـایجــان، ایــلام، گیـــــــلان

سنندج، فارس، خوزستان، تهران
بلوچستان و هرمزگان و زنجــــان

وطن یعنی دلی از عشق لبریز
گره باف ظریف فرش تبریــــــــز

وطن یعنی هنر یعنی سپاهان
حریر دستباف فرش كاشـــــان

وطن یعنی ز هر ایل و تباری
وطن را پاسبانی، پاسـداری

وطن یعنی دلیر و گرد با هم
وطن یعنی بلوچ و كرد با هم

وطن یعنی سواران و سواری


لر و كرد و یموت و بختیــــاری

وطن یعنی سرای ترك با پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فـــارس

وطن یعنی كتیبه در دل سنــگ
تمدن، دین، هنر، تاریخ، فرهنگ

وطن یعنی همه نیك و به هنجار
چه پندار و چه گفتار و چه كـردار

وطن یعنی شب رحمت شب قـــــدر
شب جوشن، شب روشن، شب بدر

وطن یعنی هم از دور و هم از دیر
سـده ،نوروز، یلــدا ،مهرگـان ،تیـــــــر

هزاران خط و نقش مانده در یاد
صبـــا كلهر کــمال‌الملك بهــزاد

نكیسا باربد تنبور نی چنـــگ
سرود تیشه فرهاد در سنگ

سر و سرمایه‌های سرفرازی
حكیم و بوعلی سـینا و رازی

به اوج علم و دانش رهنوردی
ابوریحــان و صـدرا سـهروردی

به بحر علم و دانش ناخـدائی
عراقی رودكی جامی سنائی

وطن یعنی به فرهنگ آشنائی
دُر لفـــظ دری را دهخــــــدائی



وطن یعنی جهانی در دل جام
وطن یعنی رباعیــــات خیــــام

وطن یعنی همه شیرین كلامی
عفاف عشـــق در شـعر نظامی

وطن یعنی پیــام پند سعدی
زبان پیوسته در پیوند سعدی

وطن یعنی نگاه مولوی ســـــوز
حضور نور در شمس شب و روز

وطن یعنی هوا و حال حافظ
شكوه بــاور انـدر فـال حافظ

وطن یعنی بتیره دمدمه كوس
طلوع آفتاب شـــعر از طـــوس

وطن یعنی شب شهنامه خوانــدن
سخن چون رستم از سهراب راندن

وطن یعنی رهائی ز آتش و خون
خروش كاوه و خشـــم فریــــدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث یـال زال و بال سیمرغ

وطن یعنی گرامی مرز تا مرز
وطن یعنی حریم گــیو گـودرز

وطن یعنی امید ناامیدان
خروش و ویله گردآفریدان

وطن یعنی دل و دستی در آتش
روان و تن كــمان و آتـــــش آرش


وطن یعنی لگام و زین و مهمیز
سواران قران و رخش و شبـدیز

وطن یعنی شبح یعنی شبیخون
وطن یعنی جلال الدین و جیحون

وطن یعنی به دشمن راه بستن
به اوج آریـــوبــرزن نشســـــتــن

وطن یعنی دو دست از جان كشیدن
به تنگسـتان و دشتسـتان رسیـــدن

زمین شستن ز استبداد و از كین
به خــون گــرم در گــرمابه فــــین

وطن یعنی اذان عشــق گفـتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجـم را ز خرمشــــهر رانـــــدن

سپاه جان به خوزستان كشیدن
شهادت را به جـان ارزان خریـدن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی شهید آزاده جانباز
شلمچه پاوه سوسنگرد اهواز

وطن یعنی شكوه سرفرازی
وطن یعنی ز عالم بی‌نیازی

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمـام سهم یك ملـت ز دنیـــا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همــین جــا یعنـی
ایــــــــــــــــــران
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:03
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم




زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم




گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم




گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم




قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم




آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم




خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم



تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم

دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 11:50
+3
alireza
alireza
هر کسی که تورو نداره غم داره غم بشینه رودل کسی که تورو دوس نداره
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 11:25
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم

میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که

نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت

تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ، بیخیال

همه چیز، باز کن برایم آغوشت را.


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 20:35
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ