رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
مینویسم باران ! مینویسم سرما! مینویسم غم و اندوه و نفس! مینویسم احساس! تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد و بدان دل سرد است و کمی بارانی ، غم سراسر دل من پر کرده کاش اینجا بودی...
اگر هرگز نمیخوابد دو چشم سرخ و نمناکم اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم ولی یادم نخواهد رفت هرگز که یاد تو اینجاست میان سایه روشن ها ،دل شیدای من تنهاست نباید زود میرفتی و از دل کوچ میکردی افق ها منتظر ماندند از این ره تا تو برگردی