یافتن پست: #غم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یکی بهم پی ام داده چشات آدمو جادو میکنن...!

من : واقعن؟

اون : شک داری برو یه نگاه تو آینه بنداز

من : الان سرما خوردم زیاد جالب نیستمااا

اون : وااااااااااااای ینی الان خمارن اون چشا؟ :|

من : آره O_o

اون : دیگه؟....

من : آب دماغمم میاد!
اون : :|

بیشعور بلاکم کرد نذاشت از وضع روده هام براش بگم <img src=(" title=":((" />((





دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 21:17
xroyal54
xroyal54
در روزگــــــار های قدیــــــم جزیـــــــــــــره ای دور افتاده بود که
همه ی احـــــــساسات در آن زندگـــــــــی می کردند.
شـــــادی، غــــــم، دانــــــش، عــشــــــق و باقی احـــــساسات.
روزی به همه ی آنها اعلام شد که جزیره در حالِ غرق شدن است!!
بـنــــابـــرایـــــن هریــــک شــروع به تعــمـــیر قایــقـهایشان کردند.

امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا..
اما عشـــق تصمیم گرفت که تا لحظه ی آخـــر در جزیره بماند!
زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود، عشق تصمیم گرفت تا
برای نجــــــــات خــــود از دیـــــــــــــگران کـــمــکـــــ بخواهد.
در همین حال او از ثروت که با کشتی باشکوهش در حال گذشتن از آنجا بود
کــــــــــــمــــــکــــــــــــــــــــ خواســـتـــــــــــ !!

" ثروت، مرا هم با خود می بری؟؟؟!! "
ثروت جواب داد: نه نمی توانم! مقدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست،
که من دیگر جایی برای تو ندارم.
عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد!

" غرور، لطفا به من کمک کن! "
" نمی توانم عشق! تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی! "
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود کمک خواست!

" غم، لطفا مرا با خود ببر! "
" آه عشق؛ آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم! "
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که
اصلا متوجه عشق نشد!

ناگهان صدایی شنید:
" بیا اینجا عشق! من تو را با خود می برم! "
صدای یک بزرگتر بود؛

عشق آن قدر خوشحال شد که فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد!
هنگامی که به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت!
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است،
از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:

" چه کسی به من کمک کرد؟؟؟ "
دانش جواب داد: " او زمان بود! "
" زمان؟؟!!! اما چرا به من کمک کرد؟؟؟!! "
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:
" چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند! "
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 20:53
+4
Sanaz Arzani
Sanaz Arzani
زندگي با همه وسعت خويش

 محفل ساكت غم خوردن نيست


 حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست


 اضطراب وهوس ديدن و ناديدن نيست


 زندگي جنبش جاري شدن است


 زندگي کوشش و راهي شدن است از تماشاگه آغازحيات تا به جايي كه خدا مي داند.


 زندگي چون گل سرخي است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف،


يادمان باشد اگر گل چيديم،


عطر و برگ و گل و خار همه همسايه ديوار به ديوار هم اند

دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 15:13
+6
sara
sara
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهائی
به همین سادگی او رفته است
و همه چیز تمام شده است
مثل یک میهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگیست و نمی توانی آن را تغییر دهی
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 08:47
+3
saman
saman
اگر بخندی ، دنیا با تو می خندد ، و اگر گریه کنی ، تنها گریه خواهی کرد . زیرا زمین پیر و اندوهگین باید شادمانی را امانت بگیرد ، در حالی که به قدر کافی در گیر مشکلات خویش است . آواز بخوان ، تپه ها به تو پاسخ خواهند داد . آه بکش ، در هوا محو خواهد شد . انعکاس ها ، به صدای شادی محدود می شود ، اما از صدای دغدغه های پس نشینی می کند . شادی کن ، مردم به سوی تو جذب می شوند . اندوهگین باش ،بر می گردند و می روند . آنان شادی کامل و تمام عیار تو را می طلبد ، اما به غم و اندوه تو نیاز ندارند .       
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 06:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تنهایی یه تنها میدونی یعنی چی؟
یعنی دلت همیشه گرفته ست ولی كسی نیست بشین به درد و دلت گوش كنه...
یعنی خودتی و خودت!!
همه هستن ولی برای تو كسی نیست.
كسی به تو نگاه هم نمی كنه چه برسه بیا پای درد و دلت بشینه.
یعنی همیشه غمگینی همیشه یه غم بزرگ روی دلت نشسته.
یعنی همیشه دل تنگی
دلتنگی برای كی.....
دلتنگی برای چی.....
برای یكی كه برات ...





دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 21:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دقت کردین 90 درصد اهنگایى که ایرانیا باهاش قر میدن مضمونش غم انگیزه?!
جالب اینجاس که هرچى غم انگىزتر باشه بیشتر قرمیدن!!

دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 19:29
+2

پاييز را دوست دارم چون فصل غم است


غم را دوست دارم چون گريه دل است


دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت


عشق را دوست دارم چون تو را دوست دارم


چون تو را دوست دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 19:26
+3

اوني كه يار تو بود،


اگه غمخوار تو بود،


قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد،


دل مي گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،


از نگاش نفهميدم كه دروغه وهوسه،


غصه خوردن نداره ،


گريه كردن نداره،


به يه قلب بي وفا دل سپردن نداره،


آخر قصه چي شد،


قلب اون مال كي شد اون كه


از من پر گرفت چي مي خواستيم وچي شد،


اوني كه مال تو بود اگه لايق تو بود


تورو تنها نمي ذاشت،


با خودت جا نمي ذاشت...


اوني كه يار تو بود،


اگه غمخوار تو بود،


قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد



دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 19:16
+1
نیما مرادی
نیما مرادی
گفتم: خدایا سوالی دارم! چرا وقتی شادم همه با من میخندند. ولی ، وقتی ناراحتم کسی با من نمیگرید؟! جواب داد: شادی را برای جمع کردن دوست، آفریده ام ولی ، غم را برای انتخاب بهترین دوست ...گفتم: خدایا سوالی دارم! چرا وقتی شادم همه با من میخندند. ولی ، وقتی ناراحتم کسی با من نمیگرید؟! جواب داد: شادی را برای جمع کردن دوست، آفریده ام ولی ، غم را برای انتخاب بهترین دوست ...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 10:52
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ