یافتن پست: #غم

nanaz
nanaz
خدایا کاسه ی صبرم کوچک نیست ، این غمها بزرگتر از دل هستند . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 02:38
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی
سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست،
عشق کدامست، غم کجاست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:51
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.

نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.

غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.

تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.

تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن
یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.

تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است

تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است

تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.

و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:36
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

تمام ریشه ها خشکیده اینجا همه اندیشه ها از یاد رفتست به این نسلی که در راه است سوگند که نسل آدمی بر باد رفته ست در اینجا حرف بی رنگی قدیمی ست نگاه نغمه ها در گیر رنگ است به قول شعر مولانا : در اینجا وجود عشق آلوده ننگ است به جز دیوانه هائی در خیابان نمانده ردی از دنیای مجنون نظامی نیست اینجا تا ببیند چه آمد بر سر فردای مجنون در این دیری که شیرین غرق رنگ است و عشق pak  بازاری ندارد به جزء هنگام قطع ریشه ی دل کسی با تیشه ها کاری ندارد چه آمد بر سر اندیشه ی ما که (دانستن) خریداری ندارد؟ نفهمیدن ) چه دشوار است...اما برای نسل ما کاری ندارد اگر میگفت سعدی : (آدمیت نشانش بر لباس آدمی نیست نمی دانست نسلی خواهد آمد که حتی در لباس آدمی نیست

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:33
+7
be to che???!!
be to che???!!

خدا جون ميشه امروز منو بغل بگيري ..



بگي اروم توي گوشم ديگه وقتشه بميري ...



خدا جون انگار دل هواي گريه داره ..



.چرا زندگي بي عشق هيج وقت دوومنداره....خدا جون دلم گرفته از اين زندگيه تلخ ....



يه كاري كن كه رها شم از اين همه درد ....



خدا جون خسته شدم از سختي هاي زندگي ..



چرا بايد بكشم من اين همه بي حرمتي؟...



خدا جون بيا ببر منو از اينجاوووعمرم حروم شده بي خودي اينجا...



خدا جون عشق منو اون يه غمار كهنه بود ...خودكشي بچه گانم يه دروغ ساده بود ...



خدا جون اون با رگ هاي قلب من تار زد ..حرفاش قشنگ بود ولي انگار كه منو دار زد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:32
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نیمه شب آواره و بی حس و حال – در سرم سودای جامی بی زبان

پرسه ای آغاز کردیم در خیال – دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی میگذشت – یک دو سال از عمر رفت و برنگشت

دل به یاد آورد اول بار را – خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی و آن اسرار را – آن دو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سربسته بود – چون من از تکرار او هم خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او – همنشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او – ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد جایگاه خستگی – این چنین شد آغاز دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر – وای از آن عمری که با شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر – دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمد و در خلوتم دم ساز شد – گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پابرجاست دل – گرگشایی چشم و دل زیباست دل

گرتو زورقمان شوی دریاست دل – بی تو شامی بی فرداست دل

دل به عشق روی تو ویران شده – در پی عشق تو سرگردان شده

گفت در عشق وفادارم بدان – من تو را بس دوست میدارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان – چون تویی محمول خمانم بدان

با تو شادی میشود غمهای من – با تو زیبا میشود فردای من

گفتمش عشقت ز دل افزون شده – دل به جادوی رخت افسون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده – عالم از زیبائیت مجنون شده

در سرم جز عشق تو سودا نبود – بهر کس جز او در این دنیا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود – همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره آفاق بود – در نجابت در نکوهی طاق بود

روزگار : روزگار اما وفا با ما نداشت – طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش عشق ما سنگی گذاشت – بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصر هجران بود و بس – حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود – در غمش مجنون و عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود – سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست – ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست – این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست – رفت و با دلدار دگر عهد بست

با که گویم آنکه هم خون من است – جسم جان و تشنه خون من است

بخت بدبین وصل او قسمت نشد – این گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به این قیمت نشد – عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست – از غمش با دود و دم همدم شدم

باده نوش غصه او من شدم – مست مخمور خراب از غم شدم

ذره ذره آب گشتم کم شدم – آخر آتش زد دل دیوانه را

سوخت بی پروا پر پروانه را – عشق من : عشق من از من گذشتی خوش گذر

بعد از تو حتی اسم من را نبر – خاطراتم را تو بیرون کن ز سر

دیشب از کف رفت – فردا را نگر

آخرین یکبار از من بشنو پند – بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود – عشق دیرین گسسته تار و پود

گرچه آب رفته باز آید به رود – ماهی بیچاره اما مرده بود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:28
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

یکبار هم وقتی که منتظرت نیستم به سراغم بیا !
بگذرا خیالم غافلگیر نگاهت شود

@sanaaz


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:03
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
این زندگی با من نمی سازد ؟ نسازد !
اصلا بگو تا می تواند غم ببارد ، دیگر پذیرفتم که تنهایی بدیهی ست حتی اگر از آسمان ، آدم ببارد !

@tiyam

دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 23:55
+5
saman
saman
به نام آنکه مروارید عشق را در صدف معشوق قرار دارد.


چرا با من سرد و بی تفاوت رفتار میکنی؟.....چرا؟......
شاید تو هنوز نفهمیده ای که من.......فراموش شده ام......
که من.........محتاج محبتم
که من ........محتاج توام


ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفادار کجاست


وقتی خواستم زندگی کنم راه را بستند گفتند: غلط است.
وقتی خواستم متن سخن را به دل بگویم گفتند: دروغ است.
وقتی خواستم ستایش کنم گفتند: خرافات است.
وقتی خواستم بخندم گفتند: دیوانه است.
وقتی از درد دل پرسیدم گفتند: کودکی بیش نیست.
و حال که سخن نمیگویم میگویند عاشق است و تو ای دل خفته ی من
دوستت دارم


خداوندا نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.


زندگی گل زردی است به نام غم
مروارید غلطانی است به نام اشک
آیینه ای شکسته ای است به نام دل
فریاد بلندی است به نام آه


اگر شاعرم شعرم تو هستی
  اگرمن عاشقم عشقم تو هستی
اگر من کوچه ام عابر تو هستی
اگر من آن شراب کهنه هستم
تو بنای آن شراب کهنه هستی


عشق و محبت ستون عبادت است
از محبت بیش از حد عشق به وجود می آید
و عشق که به درجه ی کمال برسد تبدیل به عبادت می شود


دردیاری که در آن نیست کسی یار کسی

کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 12:23
+3
saman
saman
بیا جانم که بی تو جون ندارم
دل شادو لب خندان ندارم
دل شادو لب خندان تو داری
تورا می بینم دیگر آرزو ندارم

مرا دردی است اندر دل
اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم
ترسم که مغز استخوان مسوزد

بهاری با عشق،تابستانی با شادی،پاییزی با غم،زمستانی با امید و بودن را با تو.

تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شد
تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم
موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشق
انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشق

بگو چه شکلی اسمت و بنویسم
وقتی اشک اشک نمیزاره

ابری ترین هوارو
تو چشم تو میبینم
شبها به زیر بارون به یاد تو میشینم
حالا شبها که نیستی
چشم ها رو من میبارم
آغاز گریه هارو به یاد من میاره

بدترین وقت دلتنگی وقتیه که کنار اونیکه دوستش داری باشی ولی بدونی که هیچ وقت بهش نمیرسی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 12:18
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ