دلت تنگه ِيك نفر که باشد،
تمام تلاشت را هم که بکني تا خوش بگذرد
و لحظه اي فراموشش کني فايده ندارد
تو دلت تنگ است
دلت براي همان يک نفر تنگ است
تا نيايد، تا نباشد، هيچ چيز درست نميشود!
من سرم تو کار خودم بود داشتم خوندن نوشتن یاد می گرفنم
که یه روزی یه دختری رو دیدم
اون این شکلی بود
ما با هم دوست شدیم و اوقات خیلی خوبی باهم داشتیم
من اونقدر دوسش داشتم که بهش هر چند وقت کادو میدادم
وقتی اون هدیه رو باز میکرد و از کادوم خوشش میومد اینجوری ذوق میکردم
در کنارش احساس خوشبختی و غرور میکردم
ما تقریبا همه شب ها با هم در حال گفتگو بودیم
همه اطرافیان بهمون حسودیشون میشد و اینجوری نگامون میکردن!
همه چی خوب و عالی بود حتی فکر میکردم خوشبخت ترین آدم رو زمین هستم
[b]نمی خواستم باور کنم
[b]
و همچنان اینجوری بودم
سعی میکردم خودمو به بیخیالی بزنم و بهش فکر نکنم
بله … من موفق شدم!
آخرش تونستم اون دختر رو فراموش کنم