یافتن پست: #فراموشی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



شجاع ترین خواهری که یک برادر می تواند داشته باشد



( شیرزنان تاریخ خود را بشناسید ، تاریخ خودتان ، ایران)

" این مطلب را به گوش همه برسایند "


بی شک او یکی دیگر از قهرمانان ملی تاریخ ایران است و افسوس که قرنهای زیادیست که فراموش شده یا بهتر بگویم اصلا شناخته نشده . "یوتاب " را میگویم ، او که همچون معنای نامش درخشنده و بی همتا بود . خواهر کوچکتر آریوبرزن آخرین سردار هخامنشی .

هنگامی که آریو برزن با سپاه اندکش شجاعانه در برابر سپاه عظیم اسکندر مقاومت کرد وحتی آنها را به عقب راند ، یوتاب خواهر او بجای اینکه گوشه ای بایستد و با گریه و زاری کشته شدن برادر و یارانش را در میدان نبرد ببینید ، لباس رزم در بر کرد ، شمشیر کشید و درکارزار جنگِ نابرابر در راه دفاع از میهن ، برادرش را در میدان نبرد تنها نگذاشت .


به گفته ی خودِ مورخین یونانی او آنچنان شجاعانه جنگید که تلاش سربازان مقدونی برای زنده به اسارت درآورن وی بی نتیجه ماند و آنها فقط شاهد تلفات بیشتر بودند .
این بانوی شجاع ایرانی تا جان در بدن داشت جنگید جنگید و باز هم جنگید و در نهایت در راه دفاع از میهن خود و در کنار برادر شجاعش ، در خون خود غلطید و روحش به ابدیتِ تاریخ میهنش پیوست.


اسکندر مقدونی چنان تحت تاثیر شجاعت این خواهر و برادر قرار گرفت که همانجا با احترام آنها را دفن نمود و حتی چوپان خائنی را که راه مخفی دور زدن سپاه آریو برزن را به آنها نشان داده بود ، همانجا کشت .


یوتاب ، شرمسارم از روی تو و برادرت به خاطر پدران و مادرانی که قرنها فراموشتان کردند و هنوز هم این فراموشی باعث شرمساری ماست .

یوتاب ، تو شجاعترین خواهری هستی که یک برادر در طول تاریخ داشته است .

تو همچون نام زیبایت ، درخشنده و بی مانندی و در قلب و یاد من میدرخشی .


روحت شاد و راهت پررهرو باد

(ای کاش ایرانیان.............................................. بگذریم)


منابع:
تاریخ هرودوت
..کتابخانه ی تاریخی (دیودوروس سیسیلی 100 سال پیش از میلاد)
..جغرافیای ملل (استرابون 50 سال پیش از میلاد)
مروج الذهب (مسعودی)
ایران از آغاز تا اسلام(گیرشمن)
تاریخ ایران(مشیرالدوله)
تاریخ ایران(سرپرسی سایکس)


دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 18:41
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای ، این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند ، صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 13:55
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



حالا می فهمم چرا عده ای معتاد این سیگار لعنتی می شوند و عده ای هر موقع که می خواهند ترک می کنند !

آنهایی که فقط ژست سیگار و دودش را دوست دارند
هر موقع که بخواهند ترک میکنند و همیشه دم از اراده می زدند
در صورتی که در اوج جریان غرق نشده اند و فقط پوست این دود را دیده اند !

و آن دسته دیگری که دود را تا آخرین نفس پایین می دهند

عده ای هستند که سیگار را برای درد یا فراموشی و یا شدن میکشند

ولذتش را به سختی می توانند ترک کنند. سختی همان خاطره ای که با سیگار دود شد و رفت






دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:10
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند صحبت از فراموشی نیست... صحبت از لیاقت است...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/6 - 16:49
+2
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !!!


دیدگاه  •   •   •  1392/07/28 - 22:13
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی تنهایم گذاشت و رفت بهش گفتم: خط زدن بر تو ,پایان من نیست!
آغاز بی لیاقتی توست....
همیشه بهترین ها برای من بوده وهست,
اگر مال من نشدی...قطعا بهترین نبودی و نیستی...
این تو نیستی که مرا فراموش کرده ای,این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند...
صحبت از فراموشی نیست صحبت از لیاقت است,محکمتر از آنم که برای تنها بودنم آنچه را که اسمش را غرور گذاشتم برایت به زمین بکوبم
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن
فقیر بودی....
دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 19:39
+2
saman
saman


چه سخت است ...


تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی ،


و دل سپردن به قبرستان جدایی ،


وقتی که میدانی پنج شنبه ای نیست ،


تا رهگذری ،


بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند…



دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 02:01
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نگران نباش

من انقدر امروز و

فردا های نیامدن را دیده ام

که دیگر هیچ وعده ی بی سر انجامی

خواب و خیال ارزو هایم را اشفته نمیکند

حالا یاد گرفته ام که فراموشی دوای درد همه ی

نداشتن ها

نخواستن ها

و

نیامدن هاست

یاد گرفتم که از هیچ لبخندی خیال دوست داشتن به سرم نزند

یاد گرفتم که بشنوم تا فردا و به روی خود نیاورم که فردا ها

هیچوقت نمیایند
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 22:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نگران نباش

من انقدر امروز و

فردا های نیامدن را دیده ام

که دیگر هیچ وعده ی بی سر انجامی

خواب و خیال ارزو هایم را اشفته نمیکند

حالا یاد گرفته ام که فراموشی دوای درد همه ی

نداشتن ها

نخواستن ها

و

نیامدن هاست

یاد گرفتم که از هیچ لبخندی خیال دوست داشتن به سرم نزند

یاد گرفتم که بشنوم تا فردا و به روی خود نیاورم که فردا ها

هیچوقت نمیایند
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 22:21
+4
saman
saman

تو فکر یک سقفم، یک سقف بی‌روزن 
یک سقف پابرجا، محکم‌تر از آهن 


سقفی که تن‌پوشِ هراس ما باشه 
تو سردی شب‌ها، لباس ما باشه 



سقفی اندازه‌ی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی 
برای شرم لطیف آینه‌ها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی 


زیر این سقف، با تو از گل، از شب و ستاره میگم 
از تو و از خواستن تو، میگم و دوباره میگم 


زندگیم‌و زیر این سقف، با تو اندازه می‌گیرم 
گم میشم تو معنی تو، معنی تازه می‌گیرم 


 سقف‌مون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه 
یه افق یه بی‌نهایت، کمترین فاصله‎مونه 


تو فکر یک سقفم، یک سقف رویایی 
سقفی برای ما، حتا مقوایی 


 تو فکر یک سقفم، یک سقف بی‌روزن 
سقفی برای عشق، برای تو با من 


سقفی اندازه‌ی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی 
برای شرم لطیف آینه‌ها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی 


زیر این سقف اگه باشه، می‎پیچه عطر تن تو 
لُختی پنجره‌هاش‌و می‌پوشونه پیرهن تو 


زیر این سقف خوبه عطرِ خود‌فراموشی بپاشیم 
آخر قصه بخوابیم، اول ترانه پاشیم 


(ایرج [!] عطایی)

دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 02:45
+5
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ