یافتن پست: #فراموشی

xroyal54
xroyal54
دریچه ها را بستند و پل ها را شکستند و
عشق را در دره های فراموشی به خاک سپردند.!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 02:05
+6
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای ! این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند ، صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !این تو نیستی که مرا از یاد برده ای ! این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند ، صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 21:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کلمات وسعت عشقم را نمیدانن
سکوت میکنم
شاید چشمهایت پذیرای چشمانم باشن
به چشمانم بنگر
پر از نگاهت
لبریز از عشقت
بارانی میشوند
تو را خواهند بخشید
تویی که تهی شدی از غشق
از فراموشی سرشار
زیر باران چترم را نمیگشایم
تا باران بشوید
باران چشمانم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در خاطری که تو هستی


دیگران


محکومند به فراموشی !


این را به همه بگو ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:47
+4
saman
saman

می دانم روزی خواهی رفت و خواهیم سپرد به فراموشی باد


می دانم .


دانم که روزی همچو برگی زرد که پاییز را بهانه می کند زمین خواهم خورد.


آن زمان من و جغد دوستان دیرینه ای خواهیم بود و ترانه هایش برایم چه آشناست.


تو میگویی که تو را لیلی وار دوست میدارم اما میدانم که روزی مرا همچون گلی که از شاخه چیده ای بو خواهی کرد نگاهی گذرا به رخم و پرتم خواهی کرد به گوشه دیواری


آنجا که بن بست ترین جای دنیاست.


اما هرگز باور نخواهم داشت که تو در کنار من بمانی


و نمیدانم چرا؟


روزی خواهی رفت و خواهیم سپرد به فراموشی باد

می دانم .


دانم که روزی همچو برگی زرد که پاییز را بهانه می کند زمین خواهم خورد.


آن زمان من و جغد دوستان دیرینه ای خواهیم بود و ترانه هایش برایم چه آشناست.


تو میگویی که تو را لیلی وار دوست میدارم اما میدانم که روزی مرا همچون گلی که از شاخه چیده ای بو خواهی کرد نگاهی گذرا به رخم و پرتم خواهی کرد به گوشه دیواری


آنجا که بن بست ترین جای دنیاست.


اما هرگز باور نخواهم داشت که تو در کنار من بمانی


و نمیدانم چرا؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:20
+2
saman
saman

دیگراین ناله هافایده ندارد.حالااشکهایت رابه پای سنگی بریز


که برروی مزارم می گذارند.من رفته ام،


خیلی پیش ازآن که توبه خودبیایی رفته ام.


رفتم تالحظه های تنهایی ام راپشتحصاری ازفراموشی هاپیداکنم.


دیگراین گریه هاوفریادهانه توراتخلیه می کند


ونه مرازنده می کند.


ولی بااین حال قول می دهم همیشه به سراغت بیایم.


هنوزهم باگریه هات می گریم وباخنده هات می خندم.


مثل همیشه برات ازخودم،


ازدنیای ساکت کودکی هام می گویم.


من تورامثل همان سادگی هاخواهم بخشید،


توتقصیری نداری.آنهانمی دانندچه رنج هایی تحمل کردی.


آنهانمی دانندچه قدرهمیشه تنهابودی.


وطعم تلخ غربت وبی همدمی راسالهاوسالهاتنها،به دوش کشیدی.


نمی دانند چه قدرفلاکت وبدبختی راتحمل کردی.


من تورامی بخشم چون می دانم باتوچه کردند:


باتو،بابچه ات بااحساس وغرورت بازی کردند


وازطعم تلخ این بازی به نفع خودسودبردند


وباصدای بلن خندیدند.


من توراقبل ازاین نیزبخشیده بودم،


وقتی ابرازعشق کردی،


وقتی ترکم کردی،


وقتی طعنه هات روبه پام ریختی،


وحتی وقتی منوکشتی.بازهم توروبخشیده بودم،


قبل ازاین که بمیرم.


خانه دلم همیشه تاریک وتنها بود،


قلبم همیشه تورامی طلبید،


ولی حالامن مرده ام درآرامش ابدی،


آسایشی دورازهرگونه رنج وتنهایی وحسرت،


دراین بسترسردخاک دیگرجسم وروحم ازدوری تونمی لرزه


وبهانه گیری نمی کند،ولی می دانم که دلم برات تنگ می شه.


برای نگاه عاشقت،


برای عشق نوجوونی ات.


من مرده ام واین آرامش زیرخاک رومدیون توهستم.


توهم منوببخش،اگردرکشاکش زندگی وگریزوناگریز


این حیات تلخ،بهانه ات راکردموبه سراغت آمدم.


مراببخش برای هر آنچه خواستم وبودی،


خواستی وبودم،وبرای هرآنچه که نمی دانم.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:47
+2
saman
saman

من پذیرفتم که عشق افسانه نیست


این دل درداشنا دیوانه نیست


میروم شاید فراموشت کنم


با فراموشی هم اغوشت کنم


میروم از رفتن من شاد باش


از عذاب دیدنم ازاد باش


گرچه تو تنهاتر از ما میروی


ارزو دارم ولی عاشق شوی


ارزو دارم بفهمی درد را 


تلخی برخوردهای سرد را 


میرسد روزی که بی من


لحظه ها را سر کنی


میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی...



دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:14
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
چه فرقی میکند چند شنبه است ؟

من سکوتم خیس : از آواز این بی نامها است .

پوسیدم از اضطراب برگشت : در میان ازدحام خوابها : در این برهوت بیم زوال ندارم : مخشوش

و محصور لحظه : تنها مانده ام .

و اکنون اقرار میکنم که تنهای تنهایم .

اینجا پنجره ها تنها رو به دلهره نیستی باز هستند : نیستی تا ببینی : از درد میلرزند .

از وسوسه رفتن لبریزم : محجورم : کاش بودی تا بنگری چه رنجورم : در ذهن این تشویش ها

بارور شدم : دارم به ویرانی اعتیاد پیدا میکنم : ملول و آزرده به دیداری دوباره می اندیشم .

از این منظر : از این تصویر : از این گریه .

خنده هایم بر لبم فرارند : بی اعتبارند : خوشی هایم اگر باشند ناپایدارند : وای اگر نباشی !!!

نبض لحظه هایم نخواهد زد : باور ندارم در این زمین هرز بروم .

در حال سقوطم پیوسته : اما با حالی پریشان به انکار ویرانیم به پا می خیزم .

کجا رفتند دقایقی که جزبمان میکرد ؟ گیجم : گنگم : تاول جامانده بر ذهن زمانم .

متورم و مت[!] و باد کرده ام : ای آئینه : ای آئینه نقاب از چهره ام بر دار و آئینه چه وقیهانه فارغ از

کشمکش نفسهای پر اضطرابم : دیوانه وار ترک میخورد .

من در گیرودار این بهت سرسام گرفتم : رو به مقصدی نامعلوم تحلیل میروم .

در هاله ای از بی سرانجامی تاریک میشوم : من به واقعیت فاصله نزدیک میشوم .

و در امتداد نازکها : باریک میشوم .

محصور شدم : چاره ای نداشتم : نقبی زدم به شعر : به قافیه : به عشق .

هرچند اهل طغیان نیستم : چون موج !!! وای ... این همه واژه مظلوم : حرفهایم برای تو نامفهوم .

درگیرودار این فراموشی : خط تابش چشمم عاقبت خاموشی است .

دردهایم را پایانی نیست و حرفهایم را همچنین .

بی انتها است : کسی چه میداند شاید تا به ابد .

خمیازه ای بکش : بخواب : تا نبینی وحشت و کابوس بی داریم را در انعکاس درد .

التماس یک مرد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:26
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

هیچ کس ما را نمی آرد به خاطر ، ای عجب …
یاد عالم میکنیم اما فراموشیم ما


دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 13:09
+2
saman
saman

وای، باران؛



باران؛



شیشه پنجره را باران شست .



از دل من اما،



چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟



آسمان سربی رنگ،



من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .



می پرد مرغ نگاهم تا دور،



وای، باران،



باران،



پر مرغان نگاهم را شست . 



خواب رویای فراموشیهاست !



خواب را دریابم،



که در آن دولت خواموشیهاست .



من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،



و ندایی که به من میگوید :



 گر چه شب تاریک است



 دل قوی دار،



سحر نزدیک است



دل من، در دل شب،



خواب پروانه شدن می بیند .



مهر در صبحدمان داس به دست



آسمانها آبی،



 پر مرغان صداقت آبی ست



دیده در آینه صبح تو را می بیند . 



از گریبان تو صبح صادق،



می گشاید پرو بال .



تو گل سرخ منی



تو گل یاسمنی



تو چنان شبنم پاک سحری ؟



 نه؟



از آن پاکتری .



تو بهاری ؟



 نه،



 بهاران از توست .



از تو می گیرد وام،



هر بهار اینهمه زیبایی را . 



هوس باغ و بهارانم نیست



ای بهین باغ و بهارانم تو !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:58
+3
صفحات: 2 3 4 5 6 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ