یافتن پست: #فراموش

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یکنفره خسته از اتفاق یکنفره
عاشقی یا فراق یکنفره
شهر وقتی همیشه تنهایی
میشود یک اتاق یکنفره
غرق اندیشه های بی پایان
فکر من باتلاق یکنفره
در دوراهی خویش سرگردان
دو به شک در نفاق یکنفره
دل به یک سو و من به سوی دگر
چه کنم با طلاق یک نفره
با خودم آشتی نخواهم کرد
دورم از اشتیاق یکنفره
باز یادم مرا فراموش است
باز هم یک جناغ یک نفره


کوتاه شود



دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 15:41
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
قبول نیست این بار تو چشم بگذار من فراموشت میکنم...!!فقط تا 100بشمار آهسته آهسته،راستی من بازی را خوب نمیدانم!!خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را...................


دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 12:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

گاهی انقدر غرق در ارزوهایت هستی ک فراموش... میکنی تو خود آرزوی کسی هستی.

دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 10:45
+4
بهناز جوجو
بهناز جوجو

آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد / عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد آمدم تا از سر دلتنگی ام گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشد نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم سعی کردم فراموشت کنم اما نشد . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 13:10
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
وقتی اشتباهایت افتاد روی زمین .....


دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 21:32
+5
nanaz
nanaz
... اولین تلنگر را مادر شوهرش زد، وقتی که اسم کوچکش را فراموش کرد و صدا زد: «عروس، بیا پایین.» روزهای بعد با معنای عروس بیشتر خو گرفت. هر چه بود عروس بود و یک روز فهمید که عروس یک نفر نیست. صدها و هزارها عروس دیگر است.
رفته رفته دانست که عروس یک عالم معنا دارد که بیشترش به او مربوط نمی شود. به صدها عروس پیش از او مربوط می شود. فهمید که هر کاری می کند، سایه ای از خاطره و رفتار و منش عروس های قبل را هم با خودش دارد.
طول کشید تا بفهمد که بیرون آمدن از آن قالب حاضر و آماده سخت است، نشان دادن و ثابت کردن این که متفاوت است. مثل تمام عروس ها نیست. آدمی است که از این به بعد باید تعریف بشود، نه این که تعریف قبل از خودش را یدک بکشد. همه ی رفتارهایش به عروس بودنش منسوب می شد، با عروس بودنش داوری می شد، نه خود خودش...!

 
دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 15:04
+7
nanaz
nanaz
روباه گفت: تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن.
شازده کوچولو پرسید: اهلی یعنی چه؟

روباه گفت: یعنی ایجاد علاقه کردن.
شاده کوچولو پرسید: چطوری؟
روباه گفت: با صبوری کردن ...

روباه گفت: ارزش گل تو به قدر ِ عمری‌ـست
که به پاش صرف کرده‌ای ..

شازده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد:
- به قدر عمری‌ـست که به پاش صرف کرده‌ام ..

روباه گفت: انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند
اما تو نباید فراموشش کنی
تو تا زنده‌ای، نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی.
تو مسئول گـُلتی...

شازده کوچولو برای آن که یادش بماند تکرار کرد :
« من مسئول ِ گـُلمَم. »

شازده کوچولو _ آنتوان دوسنت اگزوپری



دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 14:55
+7
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
سلامتی اون کسی که داشت میرفت

گفتم: نـرو نمیتونی فراموشم کنی

برگشــت نـگــام کرد

گفتم: دیدی نمیتونی …

گفـت: ببخشید شمـــا ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 19:49
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi

چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت ؟

 

گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟


مشتری : لطفا یک چای !


گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟


مشتری: سیلان لطفا


گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟


مشتری: با شیر لطفا


گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟


مشتری: شیر غلیظ شده لطفا


گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟


مشتری: لطفا شیر گاو.


گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟


مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره


گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟


مشتری: با شکر


گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟


مشتری: با شکر نیشکر لطفا


گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟


مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید


گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟


مشتری: آب معدنی


گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟


مشتری: ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!


ترجیح میدم از تشنگی بمیرم فقط به شرط اینکه تو خفه شی و گورتو گم کنی


دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 18:29
+3
nanaz
nanaz

من سرم تو کار خودم بود داشتم خوندن نوشتن یاد می گرفنم[تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini1.jpg]


که یه روزی یه دختری رو دیدم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini2.jpg]


اون این شکلی بود [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini3.jpg]


ما با هم دوست شدیم و اوقات خیلی خوبی باهم داشتیم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini4.jpg]


من اونقدر دوسش داشتم که بهش هر چند وقت کادو میدادم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini5.jpg]


وقتی اون هدیه رو باز میکرد و از کادوم خوشش میومد اینجوری ذوق میکردم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  00%20%282%29.jpg]


در کنارش احساس خوشبختی و غرور میکردم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini7.jpg]


ما تقریبا همه شب ها با هم در حال گفتگو بودیم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini8.jpg]


همه اطرافیان بهمون حسودیشون میشد و اینجوری نگامون میکردن![تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini9.jpg]


همه چی خوب و عالی بود حتی فکر میکردم خوشبخت ترین آدم رو زمین هستم[تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini10.jpg]


 


اما وقتی روز عشق (ولنتاین) شد یواشکی تعقیبش کردم

و دیدم که اون گلی رو که من بهش دادم رو به یه پسره دیگه داد[تصویر:  03.gif]

[تصویر:  nini11.jpg]

[b]نمی خواستم باور کنم [تصویر:  03.gif]
[b][تصویر:  nini12.jpg]


من اینجوری شدم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini13.jpg]


و همچنان اینجوری بودم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini14.jpg]


سعی میکردم خودمو به بیخیالی بزنم و بهش فکر نکنم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  00.jpg]


 


کم کم داشتم فراموشش می کردم [تصویر:  03.gif]

سخت بود ولی تلاشمو میکردم [تصویر:  03.gif][تصویر:  nini15.gif]

بله … من موفق شدم! [تصویر:  03.gif]
آخرش تونستم اون دختر رو فراموش کنم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini16.jpg]


و در آخر …[تصویر:  03.gif]

نتیجه اخلاقی : هیچوقت خودتون رو اسیر و گرفتار این مسایل نکنید و بزارید تقدیر بهتری براتون رقم بزنه خود خدا

راستی اسم این چیزا عشق و عاشقی نیست…


Related posts:

دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 13:37
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ