یافتن پست: #فکر

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دوره ی زندگی پسرای ایرانی:
4:1سالگی که از دخترا و حتی از مامانشون خجالت میکشن!
6:2سالگی که از دست بابایی شون در میر برای حموم!
8:3سالگی که دوست دارن با دخترای فامیل بازی کنن!
10:4سالگی که از ژیلت ده بار مصرف شده ی بابایی استفاده میکنن و فکر میکنن مرد شدن!
12:5سالگی که موهاشون رو سیخ میکنن!
14:6سالگی که به دخترا ذل میزنن!
16:7سالگی که ذات پلیدشون شروع به خود نمایی میکنه!
18:8سالگی که...یقشون رو تا کمر بندشون باز میذارن و یکی از گردن بندای مامی رو کش میرن و به گردن میندازن!
20:9سالگی که میفهمن جایی به نام پاتوق هست!
22:10سالگی که میخوان دختر کش بشن!آرایش میکنن .ابرو هارو دستکاری میکنن.موهارو بلند میکنن.دم اسبی هم میبندنش.آها! الان دختر کش شد
24:11سالگی که.....میرن پارتی!
26:12سالگی عاشق میشن!
28:13سالگی ظرف میشورن!
30:14سالگی کهنه ی بچه عوض میکنن!
32:15سالگی کم کم به شکل گاو صندوق در میان!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 16:26
+3
mitra
mitra
آقا پسری که پورش زیر پاته و ویلا دوبلکس تو الهیه تهران داری و هرشب سولار و باشگاه میری و مهمونی میگیری و مست و پاتیل با در و دافا میری خزرشهر یا دامون ساحلی کیش عشق و صفا و فکر میکنی خیلی شاخی . و دختر خانومی که دماغت عملیه و لبات پروتزه و همه جات و جراحی کردی و هزار قلم آرایش میکنی و هر شب میری مهمونی و با اون آقا پسر بالاییه دوست شدی و تو هم فکر میکنی خیلی شاخی!!! . . . . . . . . . . . . . جفتتون درست فکر میکنید دارندگی و برازندگی . امیدوارم زندگی خوبی با هم داشته باشید.. واسه ما هم دعا کنید
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 02:51
+5
AmirAli
AmirAli
یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 17:28
+8
mohsen
mohsen
این جمله وصف حال خودمه!:'(

ﻭﻗﺘﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺣﺴﻮﺩ ﻣﯿﺸﯽ... ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﺸﯽ... ﭼﺸﻢ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﮕﺎﻫﺎﯼ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ... ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ... ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯾﻮ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﯼ
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 12:14 توسط Mobile
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آرزو میکنم توجیب لباست پول پیدا کنی،

آرزو میکنم یه موزیکی که خیلی وقته دنبالشیُ هیچ اسمی ازش نمیدونی رو یهو یجا پیدا کنی،

آرزو میکنم وقتی دارن ازت تعریف میکنن تو اتفاقی رد بشیُ بشنوی،

آرزو میکنم اونقدر بخندی ... بخندی که از چشمات اشک بیادُ دل درد بگیری،

آرزو میکنم یه بویی که باهاش خیلی خاطره خوب داری یجا به مشامت بخوره،

آرزو میکنم وقتی حواست نیست سرتو بیاری بالا ببینی، یکی که خیلی دوسش داری، داره خیلی عمیق ، با یه حس مثبت و لبخند رضایت نگاهت میکنه،

آرزو میکنم یه چیزی که کوچیکه ولی فکر نمیکردی حالاحالاها داشته باشیش یه اتفاقی بیوفته و یهو بدستش بیاری...

(چرا حواست پیش آرزویِ یکی مونده به آخری موند ..؟! ):D

دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 20:35
+10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خاطراتت صف کشیده اند !


یکی پس از دیگری …


حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !


و من …


فرار می کنم


از فکر کردن به تو


مثل رد کردن آهنگی که …


خیلی دوستش دارم خیلی...





دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 19:45
+9
mohsen
mohsen
یه سگ اینجوری فکر میکنه:
این آدمِ به من غذا میده, نازم میکنه, دوستم داره, حتماّ خداست!
یه گربه اینجوری فکر میکنه:این آدمِ به من غذا میده, نازم میکنه, دوستم داره, حتماّ من خدا هستم!
به این میگن گربه صفتی...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 18:31 توسط Mobile
+6
alireza
alireza
خوشحالم که بد شدم تا یه سری ها فکر نکن خوب بودن وظیفمه
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 18:02
+6
AmirAli
AmirAli
بابام :پسرم تو باید استقلالی بشی وگرنه من دیگه پدرت نیستم !

من :|

2دقیقه بعد

بابام : خب پسرم فکراتو کردی ؟

من: ببخشید شمــا !؟ :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/24 - 20:15
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

حواست هست؟

آذر است ...

کم کم فکر باد و باران باش !

شاید کسی تمـام گریه هایش را

برای زمستان گذاشته باشد .......

دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 18:59
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ