یافتن پست: #قدم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

اگر در اولین قدم موفقیت نسیب ما شود سعی و تلاش و عمل دیگر معنایی ندارد : موریس مترلینگ .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 16:17
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می دونی پدربزرگم همیشه چی می گفت؟




"قدمهای بلند بردار."




می گفت "اینطوری هم زودتر می رسی




هم کفشهات دیرتر خراب می شن!!!"
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 13:39
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

کی‌روش، نظری و آتشکده را جدی محک می‌زند  (بازیکنان جدید تیم ملی





ادامه در دیدگاه


 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 11:47
+2
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
@NEGAR1992

چقدر دوست دارم که یکیو داشته باشم،
ماله خود خودم،
یکی که نگرانم باشه،
یکی که براش مهم باشم...
یکی که مثل تو پشتمو خالی نکنه...
دلم یکی میخواد که وقتی بهش خوبی میکنم فکر نکنه محتاجشم،
کسی که جواب محبتامو با محبت بده...
دلم کسی رو میخواد که بتونم بهش ببالم...
دلم کسی رو میخواد که جلو دیگران با افتخار بگم این ماله منه،
این دنیای منه...
دلم این روزا یه مرهم،یه دوست داشتن واقعی میخواد...
یکی که رفیق باشه،
یکی که دستاشو بگیرمو با هم یه عالمه قدم بزنیم...
دلم یه دوست داشتن میخواد...
دوست داشتنی که این روزا به این سادگی ها گیر نمیاد..
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 19:45
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
خداااااااااااااااااااایاااااااااا…….
بدجور دلم گرفته… میای باهم قدم بزنیم؟؟
سیگار از من باران از تو….
آخرین ویرایش توسط mamad-rize در [1392/05/24 - 16:26]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 16:25
+9
saman
saman

خوش آن که حلقه‌های سر زلف وا کنی



ديوانگان سلسله‌ات را رها کنی



کار جنون ما به تماشا کشيده‌است



يعنی تو هم بيا که تماشای ما کنی



کردی سياه، زلف دو تا را که در غمت



مويم سفيد سازی و پشتم دو تا کنی



تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا



من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی



من دل ز ابروی تو نبرم به راستی



با تيغ کج اگر سرم از تن جدا کنی  **



گر عمر من وفا کند، ای ترک تندخوی



چندان وفا کنم که تو ترک جفا کنی  **



سر تا قدم، نشانه تير تو گشته‌ام



تيری خدا نکرده مبادا خطا کنی  **



تا کی در انتظار قيامت، توان نشست



برخيز تا هزار قيامت به پا کنی  **



دانی که چيست حاصل انجام عاشقی؟



جانانه را ببينی و جان را فدا کنی  ** 



شکرانه ‌ای که شاه نکويان شدی به حسن



می‌بايد التفات به حال گدا کنی  **



حيف آيدم کز آن لب شيرين بذله‌گوی



الا ثنای خسرو کشورگشا کنی  **



آفاق را گرفت، فروغی فروغ تو


وقت است اگر به ديده افلاک جا کنی  **
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:08
+1
roya
roya

به تو فکر می کنم...

و به پیاده روی هایی که قدم نزدیم

به غروب هایی که ندیدیم

به مهمانی هایی که نرفتیم

به قهوه هایی که نخوردیم

به دست هایی که نگرفتیم

به تو فکر می کنم...

به تو

که "ن" آور تمام فعل هایم شده ای...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 16:39
+4
saman
saman


بگذار تا مقابل روی تو بگذریم





دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم







شوقست در جدایی و جورست در نظر




هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم







روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست




بازآ که روی در قدمانت بگستریم







ما را سریست با تو که گر خلق روزگار




دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم







گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من




از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم







ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب




در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم







نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب




نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم







از دشمنان برند شکایت به دوستان




چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم







ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس




آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم







سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند





چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 13:03
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دنیا از آن کسانی است که با خوش خلقی و ثبات قدم برمیدارند : چارلز دیکنز .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:14
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
رد پای خدا

روزی روزگاری بنده ای بود عاشق خدا و هر روز دست در دست خدا در کنار ساحل قدم میزد .

یک روز هنگام قدم زدن بنده به خدا گفت : خدایا می بینی ردپای هر دوی ما روی شنهای ساحل بجای مانده ؟

خدا گفت : آری .

بنده به خدا گفت : من تو را خیلی دوست دارم : اما گاهی اوقات می بینم تو مرا رها میکنی .

خدا گفت چرا چنین فکری میکنی ؟

بنده گفت : وقتی برمیگردم و پشت سرم را نگاه میکنم فقط ردپای خودم را می بینم و تو نیستی .

خدا خندید و گفت : اشتباه میکنی عزیزم آن ردپایی که می بینی ردپای من است و آن موقع موقعی است که تو در میانه زندگی درمانده شده ای و توان به پیش رفتن نداری .

آنگاه من تو را در آغوش میگیرم و به جلو میبرم .

آری آن ردپا : ردپای من است .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:02
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ