یافتن پست: #قدم

saman
saman



بی تو هم می‌شود زندگی کرد
قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت؛ …
فقط
بی تو نمی‌شود به خواب رفت!


[رضا کاظمی]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:17
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
(خانه ی دوست کجاست؟)در فلق بود که پرسید سوار.

آسمان مکثی کرد.

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت،

کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است.

میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر بدر می آرد،

پس به سمت گل تنهایی می پیچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

و تورا ترسی شفاف فرا میگیرد

در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی

کودکی میبینی

رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:16
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بعد قتل شه میان قتلگاه

ذوالجناح برگشت سوی خیمه گاه

اهل بیت شاه گرد آن فرس

کای خداوندا تویی فریاد رس

او فرس کو صاحب و کو همدمت

پر شده از تیر و از پیکان تنت

از چه یار خود زمین بگذاشتی

یکه و تنها قدم برداشتی

آمدی خونین بدن ای بسته لب

آب خوردی یا که هستی تشنه لب

مرحبا بر تو ز جانبازی تو

آفرین بر این فداکاری تو

کس ندیده اشک غم را از فرس

این حکایت از تو جاوید است و بس

فخر بنموده است عابد ر سپاه

بر تمام خیل اسبان ذوالجناح
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:02
+4
saman
saman
در CARLO

اندازة تمام قدمهایی که تو عمرم برداشتم دوستت دارم... از طرف فلج مادر زاد!


اندازة تمام سلولهای وجودم دوستت دارم... از طرف یک تک سلولی! نه بابا شوخی کردم تو که نفس منی... از طرف یه مرده!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:01
+2
saman
saman
در CARLO

اگه خسته­ای: به من تکیه کن


اگه تنهایی: بیا پیشم


اگه بی پناهی: پناهتم


اگه پول می­خوای: مشترک مورد نظر در دسترس نمی­باشد!

3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:13
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
پارسال با او زیر باران قدم میزدم ………..

امسال او را با دیگری زیر باران اشک های خودم میبینم …………………………

 

 شاید باران پارسال اشک های کس دیگری بود………. .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 01:42
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
زن بودن این است
 خودتو به هر دری بزنی…
 هر حرفی میزنی…
 گاهی سکوت میکنی…
 قدم میزنی…
 چشمهاتو میبیندی…
 بهونه میگیری…
 قهر میکنی…
 آشتی میکنی…
 تا عشقت بفهمه که امروز براش…
 دلـتـنـگ شدی…
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 01:37
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
گاهی دلم باران می خواهد
 دلم می خواهد باران ببارد تا زیر باران قدم بزنم
 از هوای بارانی لذت ببرم و تا دلم می خواهد گریه کنم
 باران ببارد تا کسی اشکهای سرریز شده از چشمان مرا نبیند
 گاهی مرد بودن سخت تر از سنگ زیر آسیاب بودن است
 کاش کودک بودم تا برای ابراز احساسات تلخ و شیرین زندگی
 مجبور به نقاب گذاشتن بر چهره خود نمی شدم
 این هوای صاف این روزها هم گاهی مزاحم است.. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 01:13
+4
be to che???!!
be to che???!!


تنها كه باشي شطرنج در تمام زندگي ات رسوخ مي كند.. تا يادت بماند هرگز پايت را از بي كسي هايت دراز تر نكني.. شطرنج يعني طوري محاصره مي شوي كه با هر قدم خودت را يكبار از دست مي دهي.. باور كن.. اين عشق هاي نصفه نيمه آنقدر نمي ارزند كه با تقلا زدن هاي الكي غرورت را كيش و مات كني...
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 00:43
+4
be to che???!!
be to che???!!

تصوﺭ ﻛﻨﻴﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﺮﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﺟﻨﮓ:
ﻣﻬﺴﺎ ﺗﻔﻨﮓ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮ ﻛﻦ؛ ﺑﺎﺷﻪ ﻳﻪﻟﺤﻈﻪ ﻭﺍﻳﺴﺎ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺑﺒﻨﺪﻡ!
ﻧﻴﻠﻮ ﺧﺸﺎﺏ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﻴﺎﺭ؛ ﺃﻩ ﻳﻪﺳﻮﺳﻚ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﺧﺸﺎﺑﺎ ﺭﺍه ﻣﻴﺮﻩ!
ﺷﺒﻨﻢ؛ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻜﺶ, ﻭﺍﻱ ﻧﻪﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺧﻮﻥﺑﺒﻴﻨﻢ!
ﺳﻮﺳﻦ ﻫﻔﺘﻴﺮﺍ ﺭﻭ ﭘﺮ ﻛﻦ ﺍﻩ ﺩﻳﺪﻳﻦﭼﯽ ﺷﺪ ﻧﺎﺧﻨﻢ ﺷﻜﺴﺖ!
ﻧﺎﺯﯼ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺧﻂﻣﻘﺪﻡ؛ ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﭼﯽ ﺑﭙﻮﺷﻢ؟ ... :))) خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ


دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 19:01
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ