یافتن پست: #قصه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها
در همه ی آوازها حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست؟تا به آن تکیه کنم
حرف من دیدن پرواز تو در فردا هاست
دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 18:18
+3
xroyal54
xroyal54

مـاﻣـﺎﻥ ﮐه ﺷــــﺪﻡ

ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺴﺮﻡ ﯾﻪ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﻭ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ:

ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺏ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻨﻪ ﺟﺎﯾﯿﺰﺵ ﻣﺎﺷﯿﻨه .. !

ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﻣﺴﺆﻝ ﻋﺮﻭﺳﮑﯿﻪ که ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺎﺣﺒﺶ

ﺷﺪﻩ

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﻪ....

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﻣﺴﺆﻝ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑش باﺷﻪ،

به پای انتخابش بمونه...

ﺁﺧﻪ ﺩﻭست ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺑﺸﻪ!!!

ﺍﮔﻪ مثلﺗﻮ ﺑﺰﺭﮒ بشه ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺨﺮﻩ،

ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﺟﺎﯾﯿﺰﺵ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻋﺮﻭﺳک باشه

که ﯾﮑﯽ براش ﺑﺨﻨﺪﻩ ،،،

ﯾﮑﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻪ ،،،

ﯾﮑﯽ برقصه ،،،

یکی... !!!...

ﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻠﺪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯﺵ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﮐﻨﻪ!

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﺍﮔﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩ ﺳﺮ ﻗﻮﻟﺶ ﺑﻤﻮﻧﻪ،،

ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﯾﺎ ﯾﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﻧﮑﻨﻪ ﯾﺎ ﺗﺮﺳﻮ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻭ ﺟﺎ نزنه ...

ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﻪ√

ﻧﻪ ﻧﺎﻣـــــــــﺮﺩ !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/13 - 21:35
+8
PEGAH
PEGAH
.
.
.







مردمی را که "آب قنات" ندارند




به جست و جوی "آب حیات" در پی اسکندر روانه کردن




و




قصه خضر بر گوششان خواندن




شیطنت بدی است.




آنها که "عشق" را در زندگی خلق،جانشین "نان" میکنند؛




فریبکارانند




که نام فریبشان را "زهد" گذاشته اند.











حرفهایی برای نگفتن(گزیده اشعار دکتر علی شریعتی)
دیدگاه  •   •   •  1392/10/11 - 14:35
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

Naghmehsara.ir (25)


خدایا….
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات ومبهوت نگاهت میکنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم
ته قصه چه میکنی؟
بامن…

دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 19:12
+2
zohre
zohre

قصه عشقت را به بیگانگان نگو چرا که این کلاغ های غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند

دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 22:13
+7
محمد
محمد
تو مرا می فهمی
من تو را می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است ،
تو مرا می خوانی
من تورا ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی.
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 18:03
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دارم مدام آزمون و خطا می کنم تو را
هی می نویسم و معنا می کنم تو را

هی می گریزم از تو مدام و هنوز هم
با بوی عطر تو پیدا می کنم تو را

درد دلی و شبی صدهزار بار
با صدهزار قصیده دوا می کنم تو را

تو آشنای غریبی، یک رفته ولی مانده
از آشنا و غریبه جدا می کنم تو را

نامهربانِ قصه شدی، نقشِ ناقشنگ
ساده منم که زیبا می کنم تو را

با هر نگاه دلت آب می شود، چرا
با ماندنم وفا می کنم تو را ؟ ..........

دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 09:05
+1
AmirAli
AmirAli
زندگی شطرنج دنیای دل است
قصه پر رنج صدها مشکل است
شاه دل کیش هوس ها میشود
پای اسب آرزوها در گل است




دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 09:06
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن


سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن



لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟



آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه افتادن



با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن



من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن


عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پایانی برای قصه ها نیست؛

نه بره ها گرگ میشوند ونه گرگ ها سیر...

خسته ام از جنس قلابی آدمها,

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زد...

حالم خوب است اما...

گذشته ام درد میکند...






X
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 18:57
+3
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ