یافتن پست: #قهوه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دانستنی

دانستنی ها و واقعیاتی که تا به حال نمی دانستید!



۱- موش و اسب نمی توانند بالا بیاورند.

۲- این جمله سخت ترین تلفظ را در زبان انگلیسی دارد: "Sixth Sick Sheik’s Sixth Sheep’s Sick”

۳- اگر بیش از یک ساعت با تلفن حرف بزنید، مقدار باکتری های گوش شما ۷۰۰ برابر می شود.

۴- فندک زودتر از چوب کبریت اختراع شد.

۵- وقتی می خوابید ممکن است بدون آنکه متوجه شوید، ۷۰ نوع حشره ریز و حدود ۱۰ عنکبوت بخورید.

۶- قوی ترین و انعطاف پذیر ترین عضله در بدن انسان زبان است.

۷- امکان ندارد با چشم باز عطسه کنید.

۸- اگر به هنگام خمیازه کشیدن به زبانتان دست بزنید، خمیازه شما متوقف می شود.

۹- راست دست ها بطور متوسط ۹ سال بیشتر از چپ دست ها عمر می کنند.

۱۰- ماهی ها نمی توانند زبانشان را از دهانشان بیرون بیاورند.

۱۱- خرس های قطبی چپ دست هستند.

۱۲- چشم های شترمرغ از مغزش بزرگتر هستند.

۱۳- شپش ها می توانند مسافتی ۳۵۰ برابر طول بدنشان بپرند. در مقایسه با انسانی که بخواهد به اندازه یک زمین فوتبال بپرد.

۱۴- شما نمی توانید خودتان را قلقلک دهید. زیرا مغزتان درک می کند که خودتان خودتان را قلقلک داده اید. تنها جای بدن که قلقلک می آید، سقف دهان است.

۱۵- چشم های آبی رنگ حاصل جهش ژنتیکی هستند. قبل از این جهش ژنتیکی چشم همه انسان ها قهوه ای بود.


دیدگاه  •   •   •  1392/09/17 - 21:24
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دلــــم بالــکنی می خواهـــد رو به شهـــر...
و کمی بـاد خنکــــ و تاریکـــــی ... ی
کــــ فنجان بــزرگــــ قهوه ...
یکـــ جرعه تـ♥ـو ... یکــــ جرعه من ...
و سـکوتـــی که در آن دو نگـــاه گـــره خـــورده باشـــد ...
بی کلام...
میـــــدانی...!؟ دلــــم یک "من" می خواهــد بـــرای تــو... و یک "تــو" تـــا ابــــد بــرای من ... و باز هم سه نقطه های بی پایانِ من...(!)


دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 20:24
+5
xroyal54
xroyal54
داستان خلقت زن (حتما بخوانيد)



از هنگامي كه خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز مي‌گذشت.
فرشته‌اي ظاهر شد و گفت: "چرا اين همه وقت صرف اين يكي مي‌فرماييد؟"
خداوند پاسخ داد:
"دستور كار او را ديده‌اي‌؟
بايد دويست قطعه متحرك داشته باشد، كه همگي قابل جايگزيني باشند.
بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شكر و غذاي شب مانده كار كند.
دامني داشته باشد كه همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتي از جايش بلند شد ناپديد شود.
بوسه‌اي داشته باشد كه بتواند همه دردها را، از زانوي خراشيده گرفته تا قلب شكسته، درمان كند."
فرشته سعي كرد جلوي خدا را بگيرد.
"اين همه كار براي يك روز خيلي زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد."

خداوند گفت :
"نمي شود!!
چيزي نمانده تا كار خلق اين مخلوقي را كه اين همه به من نزديك است، تمام كنم.
از اين پس مي تواند هنگام بيماري، خودش را درمان كند،
يك خانواده را با يك قرص نان سير كند و يك بچه پنج سال را وادار كند دوش بگيرد."
فرشته نزديك شد و به زن دست زد.
"اما اي خداوند، او را خيلي نرم آفريدي."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده‌ام.
تصورش را هم نمي‌تواني بكني كه تا چه حد مي‌تواند تحمل كند و زحمت بكشد."
فرشته پرسيد :
"فكر هم مي‌تواند بكند؟"
خداوند پاسخ داد :
"نه تنها فكر مي‌كند، بلكه قوه استدلال و مذاكره هم دارد."
آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسيد :
"اشك ديگر براي چيست؟"
خداوند گفت:
"اشك وسيله‌اي است براي ابراز شادي، اندوه، درد، نا‌اميدي، تنهايي، سوگ و غرورش."
فرشته متاثر شد:
"شما فكر همه چيز را كرده‌ايد، چون زن‌ها واقعا حيرت انگيزند."
زن‌ها قدرتي دارند كه مردان را متحير مي‌كنند.
همواره بچه‌ها را به دندان مي‌كشند.
سختي‌ها را بهتر تحمل مي‌كنند.
بار زندگي را به دوش مي‌كشند،
ولي شادي، عشق و لذت به فضاي خانه مي‌پراكنند.
وقتي خوشحالند گريه مي‌كنند.
براي آنچه باور دارند مي‌جنگند.
آنها مي‌رانند، مي‌پرند، راه مي‌روند، مي‌دوند كه نشانتان بدهند چه قدر برايشان مهم هستيد.
قلب زن است كه جهان را به چرخش در مي‌آورد
زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شكلي موجودند و مي‌دانند كه بغل كردن و بوسيدن مي‌تواند هر دل شكسته‌اي را التيام بخشد.
كار زن‌ها بيش از بچه به دنيا آوردن است،
آنها شادي و اميد به ارمغان مي‌آورند. آنها شفقت و فكر نو مي‌بخشند
زن‌ها چيزهاي زيادي براي گفتن و براي بخشيدن دارند.
خداوند گفت: "اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد!"
فرشته پرسيد: "چه عيبي؟"

خداوند گفت:

"قدر خودش را نمي داند . . ."
دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 17:25
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

قهوه هم طعم عسل میدهد وقتی تو آنطرف میز نشسته باشی


دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 20:30
+5
sahar
sahar
جای خالیت را نه کتاب پر می کند ، نه قهوه ، نه حتی سیگار … من دلم آیفون ۵ میخواهد !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 12:02
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دو هفته پیش مامانم رفته بود اصفهان دریغ از یه دونه گز یا پولکی که سوغاتی بیاره …
الان واسمون مهمون اومده مامانم خونه نبود زنگ زده میگه : چای دم کن بعد برو توی اتاق من توی کمد لباسام پشت چمدون سیاهه یه بالش آبیه اونو وردار …
زیرش یه ملافه سبزه اونو وردار
زیرش یه ساک قهوه ایه
توی ساک قهوه ایه یه ساک زرشکیه
توی ساک زرشکیه یه پلاستیک بنفشه
از توی اون یه بسته سوهان عسلی بردار بزار جلو مهمون تا من بیام جاشونو دوباره عوض کنم ؛ حواست باشه دست به گز و پولکی ها نزنی ها !!!
( و همچنان قیافه من که زل زده به دوربین )





دیدگاه  •   •   •  1392/09/12 - 20:47
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
چقدر احمقانه است از یک قهوه تلخ انتظار فال شیرین داشتن !
مثل من که از تو انتظار عشق داشتم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/8 - 22:46
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چی بگم والا
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت... شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد … در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!
 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
 
هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
 
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:
 
آره یادمه. شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
 
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود! مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:
 
یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
 
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
 
مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

هر وقت هم‌وطنانمون یاد گرفتن در رستوران، کافی‌شاپ، قهوه‌خانه و امثالهم
به افراد میزهای کناری زل نزنند، میشه به آینده این مملکت امیدوار بود !

دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 19:49
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
مرا به یک آغوش گرم میهمان کن ، اهل چای یا قهوه نیستم !‏
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 14:51
+3
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ