پاراگلایدر
لذتی که میخواهم امروز بگویم ربطی به هنر ندارد. تازگیها یک لذتی را کشف کرده ام که برایم خیلی تازگی دارد. آنقدر شیرین و دلنشین است که نمی توانم لحظه ای فراموشش کنم. آنچنان دوستش دارم که حاضر نیستم هیچ جور ازش دور شوم.... تازگیها ، توانسته ام دقیقا خود خودم باشم. بی پرده و عریان. درون و برونم را بی هیچ ترس و حساب گری آشکار کنم. لذت بزرگی است. از آن لذتهاست که وقتی چشیدیش تازه می فهمی چه از دست داده بودی تا به حال ...
mina_z
شبایی که تورو دارم توی لحظه سحر میشه ....تو هر باری که میخندی جدایی سخت تر میشه
تو نیستی تازه میفهمم جدایی ها چقدر سختن .... ولی نه گفتن آسون نیست به روزایی که خوشبختم
پاراگلایدر
این روزها داستانهای محبوبم آنهایی است که هیچ جور روی پرده سینما جای نمی گیرد. انگار آنقدر بزرگ و عمیق است که در هیچ پرده ای ، هیچ فکری، هیچ تخیلی جا نمی گیرد. یک شخصیت مستقل خاص دارد برای خودش. این روزها . فقط کلمه . فقط فکر. نه موسیقی هست نه اشک نه نگاه. فقط این کلماتند که توی ذهنت نقش می بندند تا داستان تو را باز بگویند. داستانی که فقط خاص توی خواننده است. کسی هست بتواند مسخ را بر روی پرده بیاورد؟ کسی هست خشم و هیاهو را بسازد آن طور که فالکنر تو را منقلب می کند؟ اصلا کسی را توان این هست که صد سال تنهایی را بر روی پرده سینما ببیند؟ ولی من هنوز سینما را دوست دارم. هنوز ساعت۵ صبح بیدار می شوم و در شور برنده شدن "جدایی نادر از سیمین" بالا و پایین می پرم و برای پیمان معادی عزیز ذوق می کنم. هنوز موسیقی فیلمهاست که توی ذهنم می ماند و نگاه خاص آن لحظه عاشقی. هنوز دوست دارم داستانهای محبوبم رافیلم کنند و من ببینمشان. هنوز نمی دانم کدامشان بهترند. انگار تنها می دانم باید داستانها را شنید. خواند . دید. انگار این حکایت است که مهم باشد....
ali rad
یادش بخیر کودکی! قهر میکردیم تا قیامت ...... و لحظه ای بعد قیامت می شد
رضا
می سپارم دل به دریا بی خیال می شمارم لحظه ها را بی خیال می کشم بر دفتر نقاشی ام نقش های زشت و زیبا بی خیال گاه در آشفته بازار دلم می شوم تنهای تنها بی خیال