یافتن پست: #لحظه

محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
ميروي و من فقط نگاهت ميکنم تعجب نکن که چرا گريه نميکنم بي تو، يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو، همين يک لحظه باقي است و شايد همين يک لحظه اجازه زيستن در چشمان تو را داشته باشم ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:14
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
ویلیام شكسپیر میگه : زمانی كه فكر می كنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یكی یه گوشه دنیا هست كه واسه دیدنت لحظه شماری می كنه...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:09
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق... مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:07
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه فهمیدم چه شكوهی دارد... ایستادن بر روی دو پا آن لحظه كه...به زمین خوردم!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:00
مهسا
مهسا
ان روز ها كـه مـيگفت عـا شق است : خواست كــه آرزويـي بكنم. بـه او گفتم : كـه مـن ديگـر هيچ آرزويی ندارم وقـتی تو كنارمی لبخندی زد وگفت : مگر ميشـود؟ فقط مـرده ها هيـچ آرزويـی ندارند مـن هم لبخـندي زدم و او گفت : از هزاران آرزويـی كه در سـر داشت و امروز به دنبال همـان آرزو هـايش رفته و من ... هنوز هم آرزويـی ندارم. او نميدانـست و هنوز هم نميداند كه همان يك لحظه ای كه دركنارم بود من به تمام آرزو هايم رسيدم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 22:59
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 22:59
مهسا
مهسا
دل جاده ها تنگ می شوند برای آنهمه شوقی... که در لحظه ی به هم رسیدن داشتیم!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 22:57
+1
رضا
رضا
چراغها را خاموش کنید می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛ بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم از من نگیر این لحظه های دلخوشی را نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 21:05
+3
elahe
elahe
تنها نگاه معصومانه پرندگان را بر خویش گرفته است آخ که من پشت پلک هایت چقدر منتظر میماندم تا باز لحظه ایی در نگاهت بنشینم من در پی نگاه تو میدویدم و تو از من دریغ میکردی مرده شور خجالت نگاهت را ببرند که من محو نگاهت می شدم بی اختیار ،با تمام وجود
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 20:15
+2
elahe
elahe
تنها نگاه معصومانه پرندگان را بر خویش گرفته است آخ که من پشت پلک هایت چقدر منتظر میماندم تا باز لحظه ایی در نگاهت بنشینم من در پی نگاه تو میدویدم و تو از من دریغ میکردی مرده شور خجالت نگاهت را ببرند که من محو نگاهت می شدم بی اختیار ،با تمام وجود
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 20:14
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ