یافتن پست: #لحظه

roya
roya
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ
ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶ
ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ
ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ
ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ : ﻳﻌﻨﻲ
ﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ
ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ
ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ
ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ
ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ
ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ
ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ
ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ! ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ
ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ
دیدگاه  •   •   •  1392/07/14 - 10:54
+2
saman
saman
هیچ چیز لذت بخش تراز اون لحظه نیس ک درسرت هوای اون باشه،وببینی ی پیام برات میادو بهت میگه:عشق من در چه حاله؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/14 - 00:01
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO



واسه عشقی که با زندگی ساختیمش



                             ولی یه لحظه به سادگی باختیمش



گذشتم از این همه دلخوشی



                           دلخوشیم شده لمس رویای تو



رویایه باتو بودن یه خیاله



                            زندگیم بدون تو سرابه

دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 16:49
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


روزهایت را برای کسی بسوزان که بدانی هر لحظه نبودنت او را میسوزاند ...


دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 13:11
+5
roya
roya
در CARLO
گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم!

شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری می کردند...

p6473_1_24.jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 12:55
+5
sayeh
sayeh
دلتنگی کودکیم یادش بخیر... میگفتیم قهر قهر تاروز قیامت..... ولحظه ای بعد قیامت میشد.........
دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 12:43
+3
be to che???!!
be to che???!!
آرام باش، ما تا هميشه مال هم هستيم


آرام باش، ما تا هميشه مال هميم، هميشه عاشق و يار هميم

آرام باش عشق من، تو تا ابد در قلبمي، تو همه ي وجودمي

بيا در آغوشم جايي كه هميشه آرزويش را داشتي، جايي كه برايت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز كرده ام برايت، تشنه ام براي بوسيدن لب هايت

بگذار لب هايت را بر روي لبانم، حرفي نمي زنم تا سكوت باشد بين من و تو و قلب مهربانت

خيره به چشمان تو، پلك نميزنم تا لحظه اي از دست نرود تصوير نگاه زيباي تو

دستم درون دستهايت، يك لحظه رها نميشود تا نرود حتي يك ذره از گرماي دستان لطيف تو

محكم فشرده ام تو را در آغوشم، آرزو ميكنم لحظه مرگم همين جا باشد، همين آغوش مهربانت

چه گرمايي دارد تنت عشق من، رها نميكنم تو را تا هميشه باشي در كنار قلب من



قلب تو ميتپد و قلب من با تپش هاي قلبت شاد است، هر تپشش فرياد عشق و پر از نياز است

آرامم، ميدانم اينك كجا هستم، همانجايي كه هميشه آرزويش را داشتم

همانجايي كه انتظارش را ميكشيدم و هر زمان خوابش را ميديدم آن خواب برايم يك روياي شيرين بود....

در آغوش عشق، بي خيال همه چيز، نه ميدانم زمان چگونه ميگذرد و نه ميدانم در چه حالي ام

تنها ميدانم حالم از اين بهتر نميشود، دنياي من از اين عاشقانه تر نميشود

گرماي هوس نيست اين آتش خاموش نشدني آغوش پاكت

عشق است كه اينك من و تو را به اين حال و روز انداخته، عشق است كه اينك ما را به عالمي ديگر برده

 عشق است كه من و تو را نميتواند از هم جدا كند هيچگاه

خيلي آرامم، از اينكه در آغوشمي خوشحالم


 
دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 11:29
+2
be to che???!!
be to che???!!

آموخته ام … با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان كتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.


 


آموخته ام … كه تنها كسي كه مرا در زندگي شاد مي كند كسي است كه به من مي گويد: تو مرا شاد كردي



آموخته ام … كه مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است


 


آموخته ام … كه هرگز نبايد به هديه اي از طرف كودكي، نه گفت


 


آموخته ام … كه هميشه براي كسي كه به هيچ عنوان قادر به كمك كردنش نيستم دعا كنم


 


آموخته ام … كه مهم نيست كه زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم كه لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم

دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 11:28
+2
saeed
saeed

دلت تنگه ِيك نفر که باشد،


 


تمام تلاشت را هم که بکني تا خوش بگذرد


 


و لحظه اي فراموشش کني فايده ندارد


 


تو دلت تنگ است


 


دلت براي همان يک نفر تنگ است


 


تا نيايد، تا نباشد، هيچ چيز درست نميشود!

دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 22:48
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
عاشق اون لحظه ام که استاد حین درس دادن زل میزنه تو چشمای من و من در حالی که هیچی نفهمیدم، سرمو به نشونه تأیید تکو ن میدم {-33-}
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/07/11 - 21:32]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 21:31
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ