چه فرقی میکند چند شنبه است ؟
من سکوتم خیس : از آواز این بی نامها است .
پوسیدم از اضطراب برگشت : در میان ازدحام خوابها : در این برهوت بیم زوال ندارم : مخشوش
و محصور لحظه : تنها مانده ام .
و اکنون اقرار میکنم که تنهای تنهایم .
اینجا پنجره ها تنها رو به دلهره نیستی باز هستند : نیستی تا ببینی : از درد میلرزند .
از وسوسه رفتن لبریزم : محجورم : کاش بودی تا بنگری چه رنجورم : در ذهن این تشویش ها
بارور شدم : دارم به ویرانی اعتیاد پیدا میکنم : ملول و آزرده به دیداری دوباره می اندیشم .
از این منظر : از این تصویر : از این گریه .
خنده هایم بر لبم فرارند : بی اعتبارند : خوشی هایم اگر باشند ناپایدارند : وای اگر نباشی !!!
نبض لحظه هایم نخواهد زد : باور ندارم در این زمین هرز بروم .
در حال سقوطم پیوسته : اما با حالی پریشان به انکار ویرانیم به پا می خیزم .
کجا رفتند دقایقی که جزبمان میکرد ؟ گیجم : گنگم : تاول جامانده بر ذهن زمانم .
متورم و مت[!] و باد کرده ام : ای آئینه : ای آئینه نقاب از چهره ام بر دار و آئینه چه وقیهانه فارغ از
کشمکش نفسهای پر اضطرابم : دیوانه وار ترک میخورد .
من در گیرودار این بهت سرسام گرفتم : رو به مقصدی نامعلوم تحلیل میروم .
در هاله ای از بی سرانجامی تاریک میشوم : من به واقعیت فاصله نزدیک میشوم .
و در امتداد نازکها : باریک میشوم .
محصور شدم : چاره ای نداشتم : نقبی زدم به شعر : به قافیه : به عشق .
هرچند اهل طغیان نیستم : چون موج !!! وای ... این همه واژه مظلوم : حرفهایم برای تو نامفهوم .
درگیرودار این فراموشی : خط تابش چشمم عاقبت خاموشی است .
دردهایم را پایانی نیست و حرفهایم را همچنین .
بی انتها است : کسی چه میداند شاید تا به ابد .
خمیازه ای بکش : بخواب : تا نبینی وحشت و کابوس بی داریم را در انعکاس درد .
التماس یک مرد