payam65
بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
reza
سلامتی اونی که وقتی تو آغوش میگیریمش؛؛وجودمون میلرزه!!!
نه از ترس یا لذت عشق بازی...
بلکه واسه وحشت از فردایی بدون اون
payam65
ازدست دادن کسی که دوستش داریم خیلی دشواراست.
اما اکنون به این نتیجه رسیده ام که کسی کسی را از دست نمیدهد؛ زیرا مالک آن نیست ، و این یعنی آزادی ،
داشتن بهترینهای دنیا بدون آنکه صاحبشان باشی ...
payam65
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی…
مهراوه
من در برخی از امتحاناتم مردود شدم اما دوستم تمام درسهایش را با موفقیت گذراند.
اکنون او یک مهندس در شرکت مایکروسافت است
و من فقط مالک مایکروسافت هستم ...
بیل گیتس موسس مایکروسافت"
payam65
حالا فهمیدم چرا ترکم کرد و رفت
من میخواستم مالک قلبش بشوم اما اون مستاجر میخواست
payam65
آهای مردایی که فقط ادعا دارین (البته بلانسبت بعضی ها)
این همون چیزیه که همسر شما دلش می خواد بهتون بگه خوب گوش کنید:
آیا می خوای راز خوشحال کردن منو بدونی ؟
لحظه های واقعی رو در من تجربه کن!
این همون چیزیه که مشتاق اونم . این اون چیزی که سعی دارم بهت بگم : یک در آغوش کشیدن ناگهانی بعد از شام . یک بوسه بدون مقدمه . تماس از سرکار فقط برای اینکه بگی « دوستت دارم »
وقتی عصبانی یا آشفته به نظر می رسم معنیش این نیست که به تعطیلات احتیاج دارم یا دچار اختلال هورمونی شده ام . بلکه به این علته که نمی تونم تو رو پیدا کنم . من در میان تاریکی دستم را به سوی تو دراز کرده ام ، اما دستم به تو نمی رسه . من در قلبم تو رو صدا می کنم اما پاسخ تو فقط سکوته . کجا رفتی ؟؟؟؟؟ دلم برات تنگ شده ، نه برای جسم یا حرف زدنت بلکه برای روح ارزشمنت دلتنگم .
اینه اون چیزی که از تو می خوام که منو در جایی که طنین عشق رو در قلبت داری ملاقات کنی . فقط برای یک لحظه احساس کن که چقدر منو دوست داری . دوست داشتنم رو احساس کن تا شکوفا بشی و اون وقت چهره منو در عشق خودت غرق کن .
farshad
چون هوا گرديد آمد چند باد
قاصدک خنديد چون شد آزاد
او گذر ميکرد در آسودگي و در فراغ
پر زباد و پر تکبر بي خراج
بي خيال و بي تفاوت شد همي
بست راه دل به روي هر غمي
رفت و رفتش او که تا رويي رسيد
بي خبراحوال تا کويي رسيد
قصد آنجا راه خود را کج بکرد
اولش نه آمد اما لج بکرد
طفلکي هم قاصدک را تا بديد
خنده اي کرد و بشد رويش سپيد
قصد بازي کرد با او شد روان
خون به رگ هاي ظريفش شد روان
تا که آمد او بگيرد بربجست
اين دل معصوم کودک را شکست
اين چنين از شادي کودک دريغ
شد به درياي تکبر او غريق
اين غرور و کبر بر وي شد خطر
بود از آينده اش هم بي خبر
باد بند و بر گمان افسون بشد
کين سبب شد تا تلاش افزون بشد
حوض آبي رو به رويش شد پديد
قاصدک ترسيد تا آن را بدبد
حوض آبش را شبيه بحر بود
چون که گويي روزگارش قهر بود
او درون آب و چندي بعد مرد
آن همه ناز و تکبر شد که خرد