وقتی مرا دربر میگیری
و به آغوشت سفت مرا می فشاری
وادارم می کنی که به هیچ کس فکر نکنم
جز تو !!!
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترسهای مرا میبلعد
لغت نامهها دروغ میگفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی "من" خوبم!
خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ،
این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف ابرهای سر به راه ،
بیدهای سر به زیر ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر ! آیه آیه ات صریح ،
سوره سوره ات فصیح ! مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان ،
مثل گریه بی امان مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر ای مسافر غریب ،
در دیار خویشتن با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر ! از کویر سوت و کور،
تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر ! این تویی در آن طرف ،
پشت میله ها رها این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر دست خسته ی مرا ،
مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !
در جهان قصه کوتاهی دیوار مخور
حسرت کاخ رفیقو زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراددل کس
غم بی مهری مردم بی عار مخور