چرا مردها داراي وجدان پاكي هستند؟
به اين دليل كه هيچ گاه از آن استفاده نمي كنند
چرا روانكاوي مردها خيلي سريع تر نسبت به خانم ها انجام مي پذيرد؟
زيرا هنگاميكه زمان بازگشت به دوران كودكي فرا مي رسد، مردها همان جا قرار دارند
شباهت آقايون با آگهي هاي بازرگاني چيست؟
شما نمي توانيد يك كلمه از حرف هاي آنها را باور كنيد و هيچ چيز براي زماني بيش از 60 ثانيه دوام نمي آورد
ورزش كنار درياي آقايون چيست؟
هر موقع خانمي را مي بينند شكم هايشان را تو مي دهند
به يك مرد با نصف مغز چه مي گويند؟
با استعداد
خدا بعد از خلق مرد ها چه گفت؟
من مي تونم كارمو بهتر از اين انجام بدم
در آمريكا به يك مرد باهوش و با استعداد چه مي گويند؟
توريست
يك وضعيت غير قابل كنترل چيست؟
صد و چهل و چهار مرد در يك اتاق
براي درست كردن پاپ كُرن به چند مرد نياز است؟
سه تا، يك نفر ماهيتابه را بر روي گاز نگه ميدارد و دو نفر ديگر گاز را تكان مي دهند تا گرما به تمام سطح ماهيتابه برسد
آقايون لباس هايشان را چگونه دسته بندي مي كنند؟
"كثيف" و " كثيف اما قابل پوشيدن"
تنها يك مرد مي تواند يك ماشين ارزان قيمت 2 ميليون توماني بخرد و
يك سيستم صوتي 4 ميليون توماني بر روي آن نصب كند
شما به مردي كه همه چيز دارد چه مي دهيد؟
زني كه به او نشان دهد چگونه مي تواند از آنها استفاده كند
چرا مردان تنها در نيمي از زندگي خود با بحران مواجه هستند؟
زيرا آنها در تمام طول زندگي خود در دوران نوجواني به سر مي برند
آينده نگري يك مرد چگونه مشخص مي شود؟
به جاي يك بطري 2 بطري مشروب بخرد
فرق يك شوهر جديد با يك هاپوي جديد در چيست؟
بعد از يك سال هاپو هنوز هم از ديدن شما به هيجان مي آيد
نازكترين كتاب دنيا چه نام دارد؟
چيزهايي كه مردان در مورد زنان مي دانند
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشق است و دیگر رزق سازی
همه بازی است الا عشقبازی
اگر بی عشق بودی جان عالم
که بودی زنده در دوران عالم
کسی کز عشق خالی شد ، فسرده است
گرش صدجان بود ، بی عشق مرده است
نروید تخم کس بی دانه عشق
کس ایمن نیست جز در خانه عشق
ز سوز عشق خوشتر در جهان نیست
که بی او گل نخندید ، ابر نگریست
اگر عشق اوفتد در سینه سنگ
به معشوقی زند در گوهری چنگ
که مغناطیس اگر عاشق نبودی
بدان شوق آهنی را چون بودی؟
وگر عشق نبودی بر گذرگاه
نبودی کهربا جوینده کاه
بسی سنگ و بسی گوهر به جایند
نه آهن را ، نه که را می ربایند
طبایع جز کشش کاری ندارند
حکیمان این کشش را عشق خوانند
گر اندیشه کنی از راه بینش
به عشق است ایستاده آفرینش
گر از عشق آسمان آزاد بودی
کجا هرگز زمین آباد بودی؟
چو من بی عشق خود را جان ندیدم
دلی بفروختم ، جانی خریدم
ز عشق آفاق را پر دود کردم
خرد را دیده خواب آلود کردم
کمر بستم به عشق آن داستان را
همی گویم و گفتهام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستیست در کیش مهر
برونند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دلافگارها
بجز اشک چشم و بجز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها
چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر تودههایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزادهاند
بریدند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفتهاند
چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبزه به هامون و دشت
زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینهٔ آب رخسارها
رود شاخ گل دربر نیلُفر
برقصد به صد ناز گلنارها
دَرَد پردهٔ غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گلرخان
بکش جام در بزم میخوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
که بسته است چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابیست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم