یافتن پست: #مرد

be to che???!!
be to che???!!
جواني چند روز قبل از عروسي آبله سختي گرفت و بستري شد... نامزد وي به عيادتش رفت و در ميان صحبتهايش از درد چشم خود نالد بيماري زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند...مرد جوان عصازنان به عيادت نامزدش مي رفت و از درد چشم ميناليد.موعد عروسي فرا رسيد زن نگران صورت خود .... كه آبله آنرا از شكل انداخته بود وشوهراو هم كور شده بود مردم ميگفتند چه خوب عروس نازيبا همان بهتر كه شوهرش نابينا باشد... 20 سال بعد از ازدواج زن از دنيا رفت،مرد عصايش را كنار گذاشت و چشمانش را گشود... همه تعجب كردند... مرد گفت: من كاري جز شرط عشق را به جا نياوردم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:31
+4
be to che???!!
be to che???!!
من يك دخترم..

 

هر چقدر هم كه اداي محكم بودن را در بياورم

 

هر چقدر هم كه اداي مستقل بودن ..

 

و هر چقدر هم كه بگويم ممنون ! خودم از پسش برمي آيم !

 

باز هم تهِ تهش به سينه ي مردانه ات نياز دارم ؛

 

به دست هايت حتي ..

 

نمي داني چه لذتي دارد وقتي تو از خيابان ردم مي كني ..!

 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:30
+6
be to che???!!
be to che???!!
• ترم اول (ترم جو گيريدگي):
الو سلام ماماني. منم هوشنگ.
واي ماماني نمي دوني چقدر اينجا خوبه. دانشگاه فضاي خيلي نازيه. واي خدا خوابگاه رو بگو.
وقتي فكر مي كنم امشب روي تختي مي خوابم كه قبل از من يه عالمه از نخبه ها و دانشمنداي اين مملكت توش خوابيدن و جرقه اكتشافات علمي از همين مكان به سرشون زده؛ تنم مور مور ميشه...
راستي اينجا تو خوابگاه يه بوي مخصوصي مياد كه شبيه بوي خونه اصغر شيره اي همسايه بغليمونه.
دانشجوهاي سال هاي بالاتر ميگن اين بوي علم و دانشه!
لامصب اينقدر بوي علم و دانش توي فضا شديده كه آدم مدهوش ميشه!!!
پريشب يكي از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمويت بيمارستان!

 

 

• ترم دوم (ترم عاشق شدگي):
آه اي مريم. اي عشق من. همه زندگي من.!!!!!!!
مي خواهم درختي شوم و بر بالاي سرت سايه بيفكنم تا بر شاخسار من نغمه سرايي كني.!!!!!!
مي خواهمت با تمام وجود عزيزم.!!!!!
همه
پول و سرمايه من متعلق به توست.!!!!!!!
بدون تو اين دنيا رو نمي خوام. كي ميشه اين درس من تموم شه تا بيام باهات ازدواج كنم ...
امروز يك ساعت پشت پنجره كلاستون بودم و داشتم رخ زيبايت را كه همچون پروانه اي در كلاس مي درخشيدي تماشا مي كردم...

 

• ترم سوم (ترم افسردگي):
الو مامان سلام.
مريم منو ول كرد و گذاشت رفت!
مامان جون افسرده شدم آخه اولين عشقم بود حالا هم دارم ميميرم از غصه.
اي خدا بيا منو بكش و راحتم كن.
مامان من اين زندگي رو نمي خوام ...
ديگه خسته شدم از دنياي وانفسا

 

• ترم چهارم (ترم زرنگ شدگي):
الو سلام مهشيد جون خوبي عزيزم؟
منم پژمان! كجايي نفس؟ نيستي؟
دلم تنگ شده واست. گنجشك كوچولوي من. بيا ببينمت قربونت برم ...
مهشيد جون من پشت خطي دارم. مامانمه. بعداً بهت زنگ ميزنم ...
الو به به سلام چطوري ندا جون؟
آره بابا داشتم با مامانم صحبت مي كردم!
پيرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوي من حالت خوبه؟
به خدا منم دلم يه ذره شده واست.
باشه عزيزم فردا ساعت 11 پارك پشت دانشكده دارو...

 


• ترم پنجم (ترم مشروطه گي):
الو سلام استاد!
قربون بچه ات! دارم مشروط ميشم، 2 نمره بهم بده.
به خدا ديشب بابابم سكته كرد، مرد.
مامانم هم از غصه افتاد پاش شكست الان تو آي سي يو بستريه.
منم ضربه روحي خوردم شديد، دچار فراموشي شدم اصلاً شما رو هم يادم نمياد ...
اگه اين مورد مشروط پشروطه ما اوكي بشه قول ميدم جبران كنم ...


• ترم ششم (ترم ولخرجيدگي) :
الو مامان من خونه مي خوام!
راستي اون 50 تومني كه 3 روز پيش فرستادي تموم شد.
دوباره بفرست. خرج پروژه ام شد!!!




• ترم هفتم (ترم پاتوقيده گي):
خودتون ديگه سير تا پيازشو حدس بزنين ديگه ...




• ترم هشتم (ترم فارغ التحصيلگي):
الو سلام خانم.
واسه اين آگهي كه توي روزنامه داديد تماس گرفتم.
فرموده بوديد آبدارچي با
مدرك ليسانس و روابط عمومي بالا ...
اي واي بر من؛ كي ميره اينهمه راهــــو ...


! ! ! ! ! ! ! ! ! ! !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:29
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بهترین کار برای جذب قلوب مردم خیرخواهی و نیکوکاری است : ناپلئون .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:09
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
من ک میدانم از یاد خواهم رفت...پیر می شوم و فراموش میکنم خودم را...من مدت هاست ک ام..عیسی را خبر کنید..می خواهم زنده شوم.....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 18:49
+6
saman
saman
کشت تقدیر تو ما را به که باید گفت؟


مردم از درد خدا را به که باید گفت؟


سرنوشتم اگر این است که می بینم


حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟


آی خط خوردگی صفحه ی پیشانی!


این همه خط خطا را به که باید گفت؟


مو به مو حادثه بارید به هر بندم


تیر باران بلا را به که باید گفت؟


هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد


وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟


هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود


شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟


هذیان بود و شب و تاب و تب تردید


درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟


چه کنم این همه اما و اگرها را


این همه چون و چرا را به که باید گفت؟


آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم


جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟


شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم


گله از کار خدا را به که باید گفت؟!


(قیصر امین پور)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 18:02
+1
saman
saman

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست 



من از جنس زمينم خوب ميدانم ، که دريا جد تو



در يک تباني ماهي بيچاره را در تور ماهي گير گم کرده



نيا باران زمين جاي قشنگي نيست


من از جنس زمينم خوب ميدانم ، که گل در عقد زنبور است ولي از يک طرف 


سوداي بلبل يک طرف خال لب پروانه را هم دوست ميدارد


نيا باران زمين جاي قشنگي نيست


من از جنس زمينم خوب ميدانم ، که اينجا جمعه بازار


است و ديدم عشق را در بسته هاي زرد کوچک نسيه ميدادند


در اينجا قدر نشناسند مردم


در اينجا شعر حافظ را به فال کوليان اندازه ميگيرند


زمـيــن ســرد اســت و بــي احـسـاس ،


طـــراوت دور،


چــرا بـــيـــهــوده مــي آيـــي ؟

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:13
+2
saman
saman
گرم بازآمدی محبوب سيم‌اندام سنگين‌دل

گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل

ايا باد سحرگاهی، گر اين شب، روز می‌خواهی

از آن خورشيد خرگاهی برافکن دامن محمل

گر او سرپنجه بگشايد که عاشق می‌کشم شايد

هزارش صيد پيش آيد، به خون خويش مستعجل **

گروهی همنشين من، خلاف عقل و دين من

بگيرند آستين من که دست از دامنش بگسل

ملامت‌گوی عاشق را چه گويد مردم دانا

که حال غرقه در دريا نداند خفته بر ساحل

به خونم گر بيالايد دو دست نازنين شايد

نه قتلم خوش همه آيد که دست و پنجه قاتل **

اگر عاقل بود، داند که مجنون صبر نتواند

شتر جايی بخواباند که ليلی را بود منزل **

ز عقل، انديشه‌ها زايد که مردم را بفرسايد

گرت آسودگی بايد، برو عاشق شو ای عاقل

مرا تا پای می‌پويد، طريق وصل می‌جويد

بهل تا عقل می‌گويد، زهی سودای بی‌حاصل **

عجايب نقشها بينی، خلاف رومی و چينی

اگر با دوست بنشينی ز دنيا، آخرت غافل **

در اين معنی سخن بايد که جز سعدی نيارايد

که هرچ از جان برون آيد، نشيند لاجرم بر دل **
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 16:34
+4
saman
saman

خدایا کفر نمی گویم


پریشانم


چه می خواهی تو از جانم !


مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی


خداوندا !


اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی


لباس فقر پوشی


غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی


و شب ، آهسته و خسته


تهی دست و زبان بسته


به سوی خانه باز آیی


زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟


خداوندا !


اگر در روز گرما خیز تابستان


تنت بر سایه دیوار بگشایی


لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری


و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی


و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد


زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟


خداوندا !


اگر روزی بشر گردی


زحال بندگانت با خبر گردی


پشیمان می شوی از قصه خلقت


از این بودن ، از این بدعت


خداوندا تو مسئولی


خداوندا !


تو می دانی که انسان بودن و


ماندن در این دنیا چه دشوار است


چه رنجی می کشد آنکس که انسان است


و از احساس سرشار است.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 15:28
+2
saman
saman


مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد




هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد






برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز




که سلیمان گل از باد هوا بازآمد






عارفی کو که کند فهم زبان سوسن




تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد






مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من




کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد






لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح




داغ دل بود به امید دوا بازآمد






چشم من در ره این قافله راه بماند




تا به گوش دلم آواز درا بازآمد






گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست




لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 14:38
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ