یافتن پست: #مرد

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سخنی با پروا نه ام :

چه زیباست بخاطر تو زیستنو برای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختنو چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودنبرای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدنای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی استبدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباستای کاش می دانستی مرز خواستن کجاستو ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 19:10
+4
saman
saman
در CARLO

با كدام ساز اين مردم بايد رقصيد؟؟!!


اگر غمگين باشي مي­گويند عاشق است.


اگر سر به زير باشي مي­گويند احمق است.


اگر مالت را با حساب خرج كني مي­گويند خسيس است.


اگر دست و دلباز باشي مي­گويند ولخرج است.


اگر خوش لباس باشي مي­گويند ژيگولو است.


اگر بد لباس باشي مي­گويند شلخته است.


اگر دير زن بگيري مي­گويند مرد نيست.


اگر زود زن بگيري مي­گويند آتشش تند است.


اگر فقير و بي پول باشي مي­گويند بي عرضه است.


اگر پول دار باشي مي­گويند اهل زد و بند است.


اگر بي قيد باشي مي­گويند لات و آسمان جل است.


اگر بخندي مي­گويند هميشه نيشش باز است.


اگر اخم كني مي­گويند عبوس و بد اخلاق است.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 17:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز و فردا هر دو نامردند ...!
دیروز با خاطراتش
و
فردا با وعده هایش ...
مرا فریب دادند
تا

نفهمم امروزم چگونه گذشت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 17:16
+3
korosh
korosh
و خداوند مرد را نمک زندگی آفرید تا زن را از گندیدگی نجات دهد!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 16:43
+1
saman
saman
در CARLO

مدرسة ما: پایگاه جهنمی


خروج از مدرسة: فراراز آلکاتراس


دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی


نمرة بیست: افسانهآه


مدیرمدرسه: مرد 6 میلیون دلاری


شوخی با مدیر: بازی با مرگ


روز دادن کارنامه:حادثه در تونل کندوان


امتحان: شاید وقتی دیگر


روزی که معلم به کلاسنمی­آید: بوی خوش زندگی


اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه


نمازخانة دبیرستان:قطعه ای از بهشت


امتحان پایان ترم: قلب­ها برای که می­تپد؟


پیام متقلب برای دیگران: چشم­هایم برای تو


راهی برای متقلبان:جیب­برها به بهشت نمی­روند


آنتن مدرسه: جاسوس سه جانبه


جای سیلی معلم: دایرةسرخ


صفرهای پشت سر هم: برج مینو


اعتراض برای نمره:شلیک نهایی


زنگ ورزش: المپیک دربازداشتگاه


شورای دبیران: جنگ نفتکشها


ناظم: پلیسآهنی


کنکور:بالاتر از خطر


دیدن معلم از دور: سایة عقاب­ها


نگاه معلم: بگذارزندگی کنم


دانشگاه: سرزمین آرزوها


خارج از مدرسه: آن سویآتش


بحث بامدیر: فریاد زیر آب


شاگرد اول کلاس: پرندة کوچک خوشبختی


پای تخته: لبةتیغ


منفی­های پشت سر هم: گلوله­های بی صدا


اولین دانش آموزی کهمعلم از او درس می­پرسد: قربانی


وراجی سر کلاس: مجوز مرگ


آخر کلاس: بهشتپنهان


مبصرکلاس: افعی


بوی جوراب بچه­ها: عطر گل یاس


دبیران مدرسة ما:تبعیدی ها


اخراج از مدرسه: می­خواهم زنده بمانم


دفتر دبیران: خانه ارواح


نمرة ده: شانسزندگی


اتاقورزش: جزیرة آدم خورها


سال آخر دبیرستان: سال­های بی­قراری


ساختمان مدرسه: آسمانخراش جهنمی


اخراجی­ها:بینوایان


رفتن به دانشگاه: هدف سخت


دفتر مدیر: کلبةوحشت


صاحباننمره زیر ده: سربداران


کیف­های دانش آموزان: محموله


ظرفیت نیمکت­ها: دونفر و نصفی


سوسک در کلاس: انفجار در اتاق عمل


کلاس خصوصی: وعدهپنهان


زنگادبیات: نان و شعر


دفتر ناظم: محکمة عدالت


حالت دانش آموز هنگامپاسخ دادن: زرد قناری


دانش آموزان رشتة ریاضی: سوته دلان


رفتار مشاور مدرسه بادانش آموزان: عاشقانه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 15:28
+1
saman
saman
در CARLO

يه روز یارو از کنار ديوار رد ميشه، 1 کاغذ مي­خورهتو کلش و می­افته مي­ميره. مردم ميان و کاغذ و باز مي­کنن، مي­بينن توش نوشته: 2 تاآجر!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 13:57
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
یک رعیت زاده سلطانی بشد

همچو سلطانش مسلمانی نشد

گاه گاهی وقت خلوت می گزید

پوستین کهنه بر تن می کشید

جبه و دستار از سر می گرفت

کار دهقانی خود سر می گرفت

چوبدستی دست و زاد مختصر

فکر مردن داشت دایم مختصر

سرسرای قصر می گشت و طی بکرد

مثل چوپانان به خود هی هی بکرد

روزی آمد ناگهان از خادمین

دید سلطان در لباس اینچنین

گفت شاها از چه دهقانی کنی

با چنین دولت تو چوپانی کنی

داد پاسخ آن شه عادل ورا

گرچه سلطانم کنم شکر خدا

داد بر من مکنت و مال و مقام

ملک و کشور درگه و تخت و مقام

گاه گاهی میکنم بر جامه ام

پوستین و آن لباس کهنه ام

تا فراموشم نسازد اهرمن

وضع چوپانی و دهقانی من

هرکه در مکنت به زیر افکند سر

رزق افزون گیرد و افسر به سر

پند گیر عابد تو از صاحبقران

از مرام و رسم سلطان و شبان
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:10
+5
saman
saman
در CARLO

اندازة تمام قدمهایی که تو عمرم برداشتم دوستت دارم... از طرف فلج مادر زاد!


اندازة تمام سلولهای وجودم دوستت دارم... از طرف یک تک سلولی! نه بابا شوخی کردم تو که نفس منی... از طرف یه مرده!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:01
+2
saman
saman
در CARLO

بیشتر مردان موفقیتشان را مدیون زن اولشان هستند و زن دومشان را مدیون موفقیتشان!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:55
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

آشنایی نه غریبی است که دلسوز من است

چون من از خویش بر قلبم دل بیگانه بسوخت

خرقه ز بد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو لاله جگرم بی می و میخانه بسوخت

ماجرا کم کن و باز آگه مرا مردم چشم

خرقه از سر بدر آورد و بشکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:44
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ