یافتن پست: #مرد

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

ترکی حق قضاوت در مسابقات لیگ برتر را ندارد




ادامه در دیدگاه



1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 14:04
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

مظلومی قراردادش را با آلومینیوم تمدید کرد


ادامه در دیدگاه


1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 14:03
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

باید امشب بروم ...

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم ...

حرفی از جنس زمان نشنیدم !

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود ...

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد ...

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت !!!


♦♦♦ سهراب سپهری ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 13:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتی دخترایی که هنوز دوس داشتنین ...
هنوز مرد رو با آهن پاره ای که زیر پاشِ نمی سنجن ...
همونایی که بوی عشق میدن ...
اونایی که مهربونن ...
همونایی که یه خورده لوسن ولی
اگه کسی دوسشون داشت نارو نمی زنن بهش ...
همونا که تا تهش هستن ...
سلامتی این فرشته های زمینی ...
به خصوص نوع ایرانیش ...
با این که کمیاب شدن ولی هنوز هستن ... ♥
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 13:24
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هنگام بغض یک زن بهش نزدیکتر بشید
و موقع بغض یک مرد ازش فاصله بگیرید
قبل از خواب هم که مسواک بزنید
همین دیگه عمه منم مثل عمه خودتون
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 13:18
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
تمام روزمیخندم
تمام شب یکی دیگه ام
من ازحالم ب این مردم دروغای بدی میگم......!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:53
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو ﮐﺎﺭﺗﻮﻧﻬﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﭽﮕﯿﻤﻮﻥ
ﺗﺎﺭﺯﺍﻥ ﻟﺨﺖ ﺑﻮﺩ
ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ ۱۲ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ،
ﭘﯿﻨﻮﮐﯿﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻔﺖ،
ﺑﺘﻤﻦ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺎﻻﯼ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺳﻔﯿﺪﺑﺮﻓﯽ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﻭ ﭘﺎﭘﺎﯼ ﭘﯿﭗ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺗﺘﻮ ﺩﺍﺷﺖ ...
ﭘﺲ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻟﮕﻮﻫﺎﻣﻮﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:28
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می‌ توان هر جور دیگر بود
من، من است و تو، خودت، اما...
من منم‌ها می‌‌توان ما بود،مردم بود
یک قدم این سؤ تر اما
می‌‌توان خود بود،انسان بود
می‌ توان دیروز را فردا نوشت
عشق را بر بال کاغذ
می‌ توان تا پشت سنگر برد و از آتش بسی‌ دیگر نوشت
می‌ توان هر جور دیگر بود
پشت منبر سجده کرد و بنده ی پیراهن خود بود
ضامن نارنجکی را می‌‌توان بیرون کشاند
ماشه‌ای را می‌‌توان بیخود چکاند
پیکری در خاک را با سنگ کشت
مادران یک زمین را می‌‌توان گریاند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:26
+5
saman
saman
در CARLO
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی 

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم 

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم 

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد 

اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد... 
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 11:40
+4
sara
sara
من عمرم را با نگاه کردن در چشم مردم گذرانده ام، چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد.


کوری / ژوزه ساراماگو
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 09:58
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ