یافتن پست: #مهربان

M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
من زخم های بی نظیری به تن دارم
اما تو مهربان ترینشان بودی
عمیق ترینشان
عزیز ترینشان
بعد از تو آدم ها... تنها خراشی بودندبر من که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند
عشق من... خنجرت کولاک کرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 00:35
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


مهربانیت رابادلم پیوند زدم تاازتودوربودن رااحساس نکنم اماباز دلتنگتم !!!


2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 00:24
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


فاصله ها دروغ هستند وقتی مهربانی تو از دور هم احساس می شود .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 23:34
+4
saman
saman
در CARLO

خوبی و حسن های زنان و مردان!!


 


بیایید از خانم ها شروع كنیم:

 

*زن ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.*

 

*زن ها وقتی خوشحالند گریه میكنند.*

 

*زن ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه كارهای كوچكی انجام میدهند.*

 

*زن ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی كنند.*

 

*زن ها قدرت این را دارند كه وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.*


*زن ها می دانند چگونه یك وعده شام یا ناهار معمولی را به یك فرصت تبدیل كنند.*

 

*زن ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.*

 

*زن ها می دانند كه چگونه یك دوست بیمار را تیمار كنند.*

 

*زن ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.*

 

*زن ها می دانند چگونه ساعت های متوالی كودكان را سرگرم كنند.*

 

*زن ها صادق و وفادار هستند.*

 

*زن ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.*

 

*زن ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه كار انجام می دهند.*

 

*زن ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.*

 

*زن ها می دانند چگونه به یك مرد احساس پادشاه بودن بدهند.*

 

*زن ها دنیا را مكانی شادتر برای زندگی می سازند.*

 


حالا نوبت مردهاست....:

 

*مردان برای حمل اشیاء سنگین و كشتن سوسك و عنكبوتها خوب هستند.!!!*


آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/12 - 16:55]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:52
+2
saman
saman
در CARLO
مهربانی زبانی است که :
برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی ، و برای لال گفتنی است . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:56
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بگو با چشمهای منتظر به در که  می آیی        
 تو از پشت هزاران لحظه های رفته تا امروز بگو با من          
بگو ای اشک همیشه چشمانم که می آیی          
دوباره مرهمی با رستمهای مهربان خود          
نهی بر زخمهای سینه ام ، این سینۀپرسوز بگو با من          
تو ای تنها نیاز دستهای خالی و سردم
       
 بخوان از انتهای طاقت و صبرم که من دیگر تو را در امتداد انزوای خویش گم کردم بگو با من که می آیی                            
بگو با من که می آیی ، بگو

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 22:17
+5
ADONIS AVOCAT
ADONIS AVOCAT
واسه حسن ختام امروز میزنیم کانال شعر و شما رو تا دیداری دیگر به خدای مهربون میسپارم!



وقتی نمی شود به تو حتی سلام کرد

باید چگونه با تو شروع کلام کرد؟


این بی تفاوتی به تو اصلا نمی خورد

آیا مرا نگاه تو بیهوده خام کرد؟


وقت ورودت از سر مستی نشسته ام..

چشم تو را ندیده .. هر آن کس قیام کرد!


عشقت قرار بود کمی زخمی ام کند

اما شروع قصه به یک انهدام کرد


حرف من و نگاه تو از کی شروع شد؟

ان لحظه ای که کار دلم را تمام کرد


یک لحظه مهربان شوی آخر چه میشود؟

در حق تو دلم چه به جز احترام کرد؟


چشمم به جرم عشق تو شد متهم ولی

فکری برای عاقبت اتهام کرد!

مهرداد بابایی
آخرین ویرایش توسط ADONIS در [1392/05/11 - 17:11]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 17:08
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست و بی‏تو، پرنده‏ای آشیان گم‏کرده در جاده‏های پاییزم.
تو که هستی، پنجره، با بال‏هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور می‏کند. با تو، نفس‏های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی‏دهند.
آجر به آجر، ساخته می‏شوم؛ وقتی پناه دست‏های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می‏آیند.
بی‏تو، بن‏بستی می‏شوم در هزار توی رنج‏های خویش.
بی‏تو، شکوه جهان، ویرانه‏ای است مسکوت و بی‏هیاهو.
می‏ستایمت که رونق کوچه‏های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:50
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

مهربانی کیمیا شد همدلی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند
سربه زیری سر سپرده

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:36
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ