یافتن پست: #ناز

mah3a
mah3a
صدای باد سکوت تلخمو خراب میکنه.....سکوت بغضمو تو این تاریکی.....سفت تو بغلم
میگیرمش.....آخیش وقتی بغلت میکنم یه حسی بهم دست میده....قبلنا خیلی بیشتر دوستم
داشتی....اونقد که شبا با یه ذوق خیلی قشنگی...یه حس خیلی خیلی خوب سفت بغلت میکردمو
میخوابیدم تا صبح....انگار همونجور مونده بودی.........اما.......اما الان چی؟؟؟تو
کجایی؟؟؟؟رو دیوار اتاقم...خیلی وقته بغلت نکردم و گریه نکردم....
عروسکم؟
عروسک خوجلم؟
الان تو بغل کی هستی؟
آغوش اون خیلی گرمتره؟ نه؟
اونم واست لالایی میخونه؟
اونم نازت میکنه و بوست میکنه؟؟
دلم واست تنگ شده................اما تو بی رحم شدی!!!نمیدونم چرا؟؟؟!!!!انگار ازم
متنفری!!!
من واست چی کم گذاشتم؟من که تورو از همه بیشتر دوست داشتم......چقدر دلم
تنگته....خیلی...تو همیشه بهترینی...............................................................
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 20:42
+7
payam65
payam65
آمـدی، جـانـم بـه قـربـانـت ولــی حـالا چـرا بی وفـا حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارویی و بعـد از مرگ سهـراب آمدی سنگدل این زودتر می خــواستی، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـیـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــی داده ایــم دیگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا

وه کـه بـا ایـن عـمرهـای کـوتـه بی اعـتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزیر افکنده بود ای لـب شـیـرین جـواب تـلخ سربالا چـــرا

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگـفـتم من نمی پاشد ز هـم دنــیـا چـرا

در خـزان هـجر گـل ای بلبل طبع حــزین خامُـشی شـرط وفـاداری بـود، غـوغـا چـرا

شهـریارا بی حبـیب خود نمی کردی سفر این سفـر راه قـیامت می روی، تـنهـا چـرا
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 19:58
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
لحظه ي خدافظي ، به سينه ام فشردمت
اشک چشمام جاري شد دست خدا سپردمت ...

دل من راضي نبود به اين جدايي نازنين
عزيزم منو ببخش اگه يه وقت آزردمت

گفتي به من غصه نخور ميرم و بر مي گردم
همسفر پرستوهات ميشم و بر مي گردم

گفتي تو هم مثل خودم ، غمگيني از جدايي
گفتي تا چشم هم بزني ميرم و بر مي گردم


عزيز رفته سفر کي بر مي گردي
چشمونم مونده به در کي بر مي گردي ؟
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:40
+7
reza
reza
دلم تنگ است دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:33
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
فقط با دوست می توان قهر کرد غریبه ناز ما را نمی کشد.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 17:57
+2
payam65
payam65
بچه نازززززززززززززززززززز
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 14:42
+1
payam65
payam65
در خواب ناز بودم شبی


دیدیم کسی در می زند


در را گشودم روی او


دیدم غم است در میزند


ای دوستان بی وفا


از غم بیاموزید وفا


غم با آن همه بیگانگی



هر شب به من سر می زند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 13:04
+1
farshad
farshad
چون هوا گرديد آمد چند باد

قاصدک خنديد چون شد آزاد

او گذر ميکرد در آسودگي و در فراغ

پر زباد و پر تکبر بي خراج

بي خيال و بي تفاوت شد همي

بست راه دل به روي هر غمي

رفت و رفتش او که تا رويي رسيد

بي خبراحوال تا کويي رسيد

قصد آنجا راه خود را کج بکرد

اولش نه آمد اما لج بکرد

طفلکي هم قاصدک را تا بديد

خنده اي کرد و بشد رويش سپيد

قصد بازي کرد با او شد روان

خون به رگ هاي ظريفش شد روان

تا که آمد او بگيرد بربجست

اين دل معصوم کودک را شکست

اين چنين از شادي کودک دريغ

شد به درياي تکبر او غريق

اين غرور و کبر بر وي شد خطر

بود از آينده اش هم بي خبر

باد بند و بر گمان افسون بشد

کين سبب شد تا تلاش افزون بشد

حوض آبي رو به رويش شد پديد

قاصدک ترسيد تا آن را بدبد

حوض آبش را شبيه بحر بود

چون که گويي روزگارش قهر بود

او درون آب و چندي بعد مرد

آن همه ناز و تکبر شد که خرد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 20:50
+1
-2
MoHaMaD
MoHaMaD
وجود نازنینت تکیه گاهیست برای بودنم،برقرار باش تا بیقرار نباشم...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 08:17
+1
ali rad
ali rad
به پرستو نبايد دل بست زيرا كه او نازك دل است و ميگريزد از ما مانند باد از سرما و فراموش ميكند تمام روزهاي با هم بودن را
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 00:47
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ