یافتن پست: #نشسته

mina_z
mina_z
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی . اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره، به دیوار تکیه داده و هرچند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای، زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا…
مرد بازدیدکننده میپرسه این آدم چشه؟ میگن یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده…

مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن. مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی
میکنه زنجیرها رو پاره کنه، با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا…
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 12:36
+4
mina_z
mina_z
آن چنان صبورانه عاشقت شدم
و زیر درگاه خانه‌ات،
به انتظار گردش چشمانت نشسته‌ام
که نسیم هم حسودی می‌کند!
پیدا که می‌شوی
سرانگشتانم مست می‌شوند
سبز می‌شوند
من امشب
پروانه‌هایی را که
از دریچه‌های بارانی چشمانت پرواز کردند،
گردهم آوردم تا ببینند
که من دیوانه تو هستم
و چشم بسته کنار خیالت زندگی می‌کنم
@arash_fa
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 12:31
+1
sasan pool
sasan pool
دل میزند ز شوق نوای وصـــــال دوست
به به عجب خدنگ نماید، کــــمال دوست

این نور عرش باشد و یا قــــرص آفتاب
یا آنکه بر فـروغ نشسته جــمال دوست
گويي که بازفصل بهاران رسیــــده است
کز هرطرف چـو باد وزیده شمال دوست
بر عاشقان و خــســـته دلان از وفا بگو
تا با سرور و شـوق نماید سؤال دوست
ای پیر میکده! چـکـــــنم جام آتشین؟
زیرا که نوش کـــرده ام آب زلال دوست
با شوق وبانشاط وشعف «سائس» اینچنین
گوید خدای را کـه: مبادا زوال دوسـت
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 17:21
+3
sasan pool
sasan pool
دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد،
و آن تیشه هزار سال است که در شکاف کوه افتاده است
مردم می آیند و می روند اما کسی سراغ آن تیشه را نمی گیرد.
دیگر کسی نقشی بر این سینه سخت و ستبر نمی زند.
دنیا بیستون است و روی هر ستون ،
عفریت فرهاد کش نشسته است.هر روز پایین می آید و
در گوش ات نجوا می کند که شیرین دوستت ندارد.
و جهان تلخ می شود تو اما باور نکن
زیرا که تا عشق هست ، شیرین هست
عشق اما گاهی سخت می شود ،
آنقدر سخت که تنها تیشه از پس آن بر می آید
روی این بیستون ناساز و ناهموار گاهی تنها با تیشه می توا
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 17:11
+2
مهسا
مهسا
شانس ما همیشه تو سینما

اينی که صندلی جلویی نشسته

خانومیه که موهاشو اندازه گنبد امام زاده داوود برده بالا{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 15:00
+3
poria
poria
تو تاكسي نشسته بوديم كه يهويي تگرگ گرفت
راننده گفت: تگرگه؟
گفتم:پ ن پ! لشگر ابابيلن اومدن سلاح جديدشونو آزمايش كنن !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 19:34
+3
سحر
سحر
تنهـا یک حرف مرا آزار میدهـد !
حتی یک کلمـه هم نمیشـود !
تنهـا یک حرف مرا هر روز غمگـین تر میکنـد !
همان یک "ن" که در ابتدای "بودنـت" نشسته است !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 20:26
+3
مهسا
مهسا
بايد ميدانستم

سرانجام

تو را

از اينجا خواهد برد

اين جاده

که زير پای تو نشسته بود
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 16:57
+7
?
?
لره توی اتوبوسِ تهران-خرم‌آباد نشسته بوده، میره به راننده میگه: آقای
راننده واسه کی داری رانندگی می کنی؟! اینا همه خوابن!!

{-29-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 00:29
+6
امیرحسین
امیرحسین
شبها آسمان هم دیگر لالایی نخواهد گفت.
افسوس گهواره ام خالیست.
تو به یاد چه کسی نشسته ای؟
جاده تاریک است و کوچه بنبست.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 21:38
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ