یافتن پست: #نشست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
.زندگی کتابی زیبا و پرحادثه است.. هیچگاه بخاطر یک برگش کل کتاب را پاره نکن...
درراه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:41
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
بر نیمــــکت اولین قرارمان جـاے تو نشسته ام تا جاے خودم خالے باشد.....


دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 00:39
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
وقتی تو بودی؛ هوا،هوای ما را داشت من تو را،تو مرا و خدا هم می نشست ما را می پائید تا مبادا... حالا که نیستی؛ هوا گرفته می شود،داغ می کند من بی تاب می شوم،گریه می کنم خدا هم حوصله اش سر می رود، مدام می خوابد..............


دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 23:49
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
آﻗﺎ ﺗﺎ ﻟﺒﻮ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ؛
ﯾﻬــــــــــﻮ !!
دوس دخترم ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪ
.
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻧﻢ ۱ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎﻣﺎ ﻟﺒﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ !!!
واقعا چسبید
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺫﻫﻨﻪ ﻣﻨﺤﺮﻓﺘﻮﻥ ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ! {-15-}
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 19:55
+6
roya
roya
دلم لرزید...نگاهم باز هم نگران است...این بار دیگر با که باید ندای خدا حافظی سر دهم...؟

زیبا طاقت ندارم,به یاد  می آوری که روز سفر نگاهم خیس از گریه شد و ندای خدا حافظی فضای عشقمان را گرفته بود!!‌ ؟

همانی بود که زانو زدم بر تو و معبد گاه عشقت.....منتظر نشستم تا باز آیی...
                                 اما هنوز نمیدانم بر کدامین جاده....
شاید پشت پنجره تنهایی من چراغی باز شود به دریچه نگاه همیشه خورشید وارت.....
به آغوشم بازگرد...شاید فردا این آغوش رهسپار گور شود.
                                                                          آنگاه....
وصف عشقم را از موران میشنوی.....

باز آی...
باز آي...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 13:03
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آهـااای نیمـکت هـا ، بیهـوده نشسته ایـد …آنکــه بایـد می آمـد رفـت
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 17:57
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اسمش را میگذاریم؛ دوست مجازی
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
.
.
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند
... ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد
وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش
.
.
نگرانش میشوم
دلتنگش میشوم
.
.
وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود
مطمئن میشوم که حقیقی ست
.
.
هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزودارم
هرکجا که باشد

پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم ..
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 17:16
+2
nanaz
nanaz

نبودنت را غروب های زمستان


در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم


نبودنت دود می شد و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه


بعد تکیه می دادم به صندلی چشم هایم را می بستم


و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم


تا بیشتر از یادم بروی


نامرد اگر بودم نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم


مرد نیستم اما نامرد هم نیستم


زنم و نبودنت پیرهنم شده است

دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 12:30
+2
saman
saman

اگر بخواهم ترک دیار و یار کنم


کجا روم به که روی آورم چه کار کنم؟


ز شهر خویش گریزم سوی کدام دیار؟


ز یار خویش هوای کدام یار کنم؟


اگر بمانم تا کی بمانم؟ ای فریاد


وگر فرار کنم تا کجا فرار کنم؟


فرار نیست ز تقدیر نقطه یی جویم


که از فرار گریزم مگر قرار کنم


به هر کجا که روم آسمان همین رنگ است


مگر به در سر از این نیلگون حصار کنم


ز هر که می نگرم درد بایدم پوشید


حدیث خویش بگو با که آشکار کنم؟


کجا ز دشمنی خلق در امان باشم؟


کرا به دوستی خویش اختیار کنم؟


که قاه قاه نخندد به روز من تا من


دمی به دامن او گریه زار زار کنم؟


نزار هر چه طبیبم کرا به سر خوانم؟


شکار هر که جهانم کرا شکار کنم؟


کنار هر که خزیدم ز بیم دانستم


که باید اول از بیم او کنار کنم


نماند هیچ به دستم که یک دو دست دگر


بدین مقامر گردون دون قمار کنم


به دست خون کنم آغاز و دست نو بازم


که با حریف کهن عرض اقتدار کنم


بسوخت ریشه ام از درد و خشک شد بارم


دگر چه سود که سودای برگ و بار کنم؟


به روزگار نشست این همه غمم بر دل


برون مگر غم دل را به روزگار کنم


به جانب همه کاری به درد می خیزم


ز گوشه ی همه راهی به غم گذار کنم


اگر روم همه راهی به اضطرار روم


وگر کنم همه کاری به اضطرار کنم


قیاس حال من از حال خلق نتوان کرد


که خویشتن همه از خویشتن شمار کنم


شکایت از که نویسم؟ که من عدوی منم


چرا به نزد کسان خویش شرمسار کنم؟


گناهکارتر از من گناهکاری نیست


چه کار با تن و جان گناهکار کنم؟


بسوزم این گنه آلوده جان شرم انگیز


تن هوازده را بر فراز دار کنم


چرا بمانم دیگر چرا بسوزم بیش


که پاسداری این جسم و جان خوار کنم؟


بهار آید و اندوه مهرگان دارم


خزان فرا رسد اندیشه ی بهار کنم


حکایت غم با کام خشک لب گویم


شکایت دل با چشم اشکبار کنم


به ذل و خواری هم آخور خران گردم


به خیره خود را با خرس هم قطار کنم


زبان گرگ پی رزق در دهان گیرم


به بوی نوش زبان در دهان مار کنم


برای جاه به چاه سیاه بنشینم


به دوش خویش پی نام ننگ بار کنم


بجویم از همه کس داد و دین و عز و شرف


چو نیست مرثیت مرگ هر چهار کنم


غم گذشته بخوانم به گوش آینده


قیاس امسال از حال و کار پار کنم


ببینم این همه بیداد و جوشم از اندوه


به مهر خامشی اندوه خود مهار کنم


به خانه شکوه ز دزدان زن به مزد برم


به کوی ناله ز یاران بدعیار کنم


بگو به خانه چه با این جگر خوران گویم؟


بگو به کوی چه با آن سگان هار کنم؟


به راه توست مرا دیدگان بیا ای مرگ


که پیش پای تو این جان و سر نثار کنم


خمار باده ی دردم قفیز من پر کن


ز باده ای که بدو دفع این خمار کنم


به انتظار تو عمریست مانده ام مپسند


که عمر خود همه در کار انتظار کنم


اگر به مهر بیایی بیا که از چشمم


نثار خاک رهت در شاهوار کنم


وگر مبارز خواهی به مردی و فحلی


بیا که با تو یکی طرفه کارزار کنم


بیا که با تو نه من غرچه ام نه عنینم


جدال سخت بدین پنجه ی نزار کنم


تو راست بخت تو را دست در کمر آرم


ز بختیاری تو خویش بختیار کنم


چو کامگاری ما هر دو در شکست من است


شکسته گردم تا هر دو کامگار کنم


چرا به پنجه ی پنجاه و شست شصت افتم؟


به چار راه چهل به که اختصار کنم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 02:34
+5
saman
saman

اگر بخواهم ترک دیار و یار کنم


کجا روم به که روی آورم چه کار کنم؟


ز شهر خویش گریزم سوی کدام دیار؟


ز یار خویش هوای کدام یار کنم؟


اگر بمانم تا کی بمانم؟ ای فریاد


وگر فرار کنم تا کجا فرار کنم؟


فرار نیست ز تقدیر نقطه یی جویم


که از فرار گریزم مگر قرار کنم


به هر کجا که روم آسمان همین رنگ است


مگر به در سر از این نیلگون حصار کنم


ز هر که می نگرم درد بایدم پوشید


حدیث خویش بگو با که آشکار کنم؟


کجا ز دشمنی خلق در امان باشم؟


کرا به دوستی خویش اختیار کنم؟


که قاه قاه نخندد به روز من تا من


دمی به دامن او گریه زار زار کنم؟


نزار هر چه طبیبم کرا به سر خوانم؟


شکار هر که جهانم کرا شکار کنم؟


کنار هر که خزیدم ز بیم دانستم


که باید اول از بیم او کنار کنم


نماند هیچ به دستم که یک دو دست دگر


بدین مقامر گردون دون قمار کنم


به دست خون کنم آغاز و دست نو بازم


که با حریف کهن عرض اقتدار کنم


بسوخت ریشه ام از درد و خشک شد بارم


دگر چه سود که سودای برگ و بار کنم؟


به روزگار نشست این همه غمم بر دل


برون مگر غم دل را به روزگار کنم


به جانب همه کاری به درد می خیزم


ز گوشه ی همه راهی به غم گذار کنم


اگر روم همه راهی به اضطرار روم


وگر کنم همه کاری به اضطرار کنم


قیاس حال من از حال خلق نتوان کرد


که خویشتن همه از خویشتن شمار کنم


شکایت از که نویسم؟ که من عدوی منم


چرا به نزد کسان خویش شرمسار کنم؟


گناهکارتر از من گناهکاری نیست


چه کار با تن و جان گناهکار کنم؟


بسوزم این گنه آلوده جان شرم انگیز


تن هوازده را بر فراز دار کنم


چرا بمانم دیگر چرا بسوزم بیش


که پاسداری این جسم و جان خوار کنم؟


بهار آید و اندوه مهرگان دارم


خزان فرا رسد اندیشه ی بهار کنم


حکایت غم با کام خشک لب گویم


شکایت دل با چشم اشکبار کنم


به ذل و خواری هم آخور خران گردم


به خیره خود را با خرس هم قطار کنم


زبان گرگ پی رزق در دهان گیرم


به بوی نوش زبان در دهان مار کنم


برای جاه به چاه سیاه بنشینم


به دوش خویش پی نام ننگ بار کنم


بجویم از همه کس داد و دین و عز و شرف


چو نیست مرثیت مرگ هر چهار کنم


غم گذشته بخوانم به گوش آینده


قیاس امسال از حال و کار پار کنم


ببینم این همه بیداد و جوشم از اندوه


به مهر خامشی اندوه خود مهار کنم


به خانه شکوه ز دزدان زن به مزد برم


به کوی ناله ز یاران بدعیار کنم


بگو به خانه چه با این جگر خوران گویم؟


بگو به کوی چه با آن سگان هار کنم؟


به راه توست مرا دیدگان بیا ای مرگ


که پیش پای تو این جان و سر نثار کنم


خمار باده ی دردم قفیز من پر کن


ز باده ای که بدو دفع این خمار کنم


به انتظار تو عمریست مانده ام مپسند


که عمر خود همه در کار انتظار کنم


اگر به مهر بیایی بیا که از چشمم


نثار خاک رهت در شاهوار کنم


وگر مبارز خواهی به مردی و فحلی


بیا که با تو یکی طرفه کارزار کنم


بیا که با تو نه من غرچه ام نه عنینم


جدال سخت بدین پنجه ی نزار کنم


تو راست بخت تو را دست در کمر آرم


ز بختیاری تو خویش بختیار کنم


چو کامگاری ما هر دو در شکست من است


شکسته گردم تا هر دو کامگار کنم


چرا به پنجه ی پنجاه و شست شصت افتم؟


به چار راه چهل به که اختصار کنم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 23:34
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ