یافتن پست: #نشست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو خیابون با دوستم نشسته بودیم رو کاپوت یه بنزه ، بعد دختره اومد گفت : آقا ماشینتون خراب میشه ها ، کاپوتش فرو میره ! منم گفتم : نترس خانم یکی دیگه میخریم ؛ جایی میرید برسونیم ؟
بعد یه نگاه بهمون کرد در بنزو باز کرد گازشو گرفت رفت ! مام سینه خیز اومدیم تا خونه
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 13:42
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کبوتری بر لب تنگ ماهـــی نشست

و گفت: ای ماهـی تو که سقف قست شکسته ...

پس چرا پرواز نمیکنی؟؟؟

ماهی نگاهی به کبوتر انداخت ...

و گفت: برو خودت رو مسخره کن

دلقک ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 12:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جلو تلویزیون نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم گوشیمم دستم بود داشتم با صدای بلند “انگری بردز” بازی میکردم یهو بابام برگشت بی مقدمه گفت :
نگاه کن تو رو خدا 73 سال بچه بزرگ کردیم که یا تو اتاقش بشینه مانیتورو نگاه کنه لبخند بزنه واسه خودش یا گوشیشو دستش بگیره با گوشیش کفتر بازی کنه !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 11:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخواهمــــــ برایت تنهایـــ ــ ـی را معنی کنمــــــ :

در ساحل کنار جاده نشسته ای ...

هوای سرد،

صدای باد،

انتــــــظار انتــــــظار انتــــــظار … … …

دستت می سوزد با سیگار !

به خودت می آیی،

یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،

نه دستی که شانه هایت را بگیرد،

نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد ...

تنهایـــ ــ ـی یعنی این ….
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 17:16
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاغا فانتزی من اینه برم تو بستنی مینوس(بستنی فروشی شدیدا با کلاس شهرمون) بعد ببینم مخاطب خاصم با یکی دیگه نشستن دارن لاو میترکونن.بعد من یه نگااااااهی بهش بندازم و بگم "یادم تورو فراموش" وبرم بیرون بعد اون هی دنبالم بدوه منم محل سگ بهش ندم.
اصن نمیدونم من چرا با این جمله اینقدر حال میکنم.
روانیم عایا؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 16:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضی دخترا یه جوری فحش میدن که باید بشون بگی زشته اینجا پسر نشسته :|
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 16:29
+2
nanaz
nanaz
در CARLO
[​IMG]امروز دلتنگی از من و دلم دور بود ....
بی هیچ دلیلِ مشخصی شاید ....
گامهایم را بلندتر بر می داشتم ....
نفسهایم را عمیق تر می کشیدم ...
و تمامِ مدت .. لبخندی در گوشه ی لبانم بود ....
امروز حسِ عاشقی داشتم ...
نگاهم عمیق تر شده بود ...
و من خنکایِ برگِ شبنم نشسته ی درخت را آرام نوازش می کردم
خیس از حسِ لطیفی بودم ... که به من می گفت
زندگی زیباست ... با همه غمهایش
زندگی آسان است ... با همه سختیهایش
عاشقِ حسِ لطیفم بودم
مرسی از تو ای خدایِ لحظه ها
این حس حتما نشانه ای زِ لطفِ توست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:54
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بنویس که چطور مردم مارو پس زدن... تو رفتی بالا دار اونا نشستن دست زدن....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:00
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
همه تو کلاس نشسته بودیم اول ترم بود ییهو یه دختر 26_27 ساله خشگل از در اومد توو یکی از دوستان بلند گفت: باقلواروووو.! بعد همون باقلوا رفت روی صندلی استاد نشست کلاس یهو ساکت شد و اون دوستمون بدون اینکه چیزی بگه رفت و مثل مرد درسو حذف کرد {-33-}
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/05/18 - 11:39]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 11:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الآن که من اینجا نشستم و دارم واسه شما پست میذارم، یه عده هستن که رفتن تو پشت بوما و رصدخونه ها و دارن دنبال من میگردن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 15:58
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ