یافتن پست: #نشست

farhad
farhad
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ
ﻭﮔﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣـــــﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ
ﺗﺎﯾﭗ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ
ﻧﺎﻣﺖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﯽ
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ،ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﯾﺎ
ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺕ
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﭽﺮﺧﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺭﻣﺰ
ﺩﺍﺭ
ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯽ
ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﻤﯿﺸﺪﯼ
. .. ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻗﺪﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ..

 
دیدگاه  •   •   •  1393/05/4 - 00:33
+6
farhad
farhad
کوفه امشب التهاب محشر است / کوفه امشب کربلایی دیگر است
جبرئیل آوای غم سر داده است / در فلک شوری دگر افتاده است
تیر غصه بر دل زارم نشست / تیغ دشمن فرق مولایم شکست
قلب مجنون سوی صحرا می رود / حیدر-ع امشب سوی زهرا میرود .
دیدگاه  •   •   •  1393/04/28 - 18:14
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو ماشین نشستم دارم میرم سمت انزلی!! راننده یه سی دی گلچین از شادمهر و هایده و داریوش تا سامی بیگی و تیلور سویفت و inna گذاشته ...!!
شادمهر شروع کرد به خوندن ... سرعت 70 کیلومتر !!!
رفت رو سامی بیگی ... سرعت 125 کیلومتر!!!
هایده خدا بیامرز شروع شد ... سرعت45 کیلومتر!!!
تیلور سویفت که شروع شد یهو یه بکس وباد کرد ، نزدیک بود برم تو شیشه!!! سرعت 140 کیلومتر
داریوش که شروع شد ... دیدم راننده ماشین رو کنار جاده نگهداشت!! یه سیگار روشن کرد شروع کرد کشیدن و رفت تو فکر.! بهش گفتم اقا اتفاقی افتاده؟ گفت : صدا رو داری جون داداش!! داریوش حیف شد به خدا..!
منم نمیدونستم چی بگم!!
اهنگ تمام شد!!
الان inna داره پخش میشه !!
سرعت 240 کیلومتر... پلیس نامحسوس دنبالمونه!!! هلکوپتر هم از بالا گردو خاک میکنه!!دوستم تماس گرفته میگه : شبکه 3 دارن پخش زنده نشونمون میدن تو فکرن که لامبورگینی بفرستند یا فراری!!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/27 - 18:46
+2
yagmur
yagmur

می خواهم و می خواستمت
تا نفسم بود





می سوختم از حسرت و عشقِ
تو بَسَم بود





 عشق تو بَسَم بود که این
شعله بیدار





 روشنگرِ شبهای بلندِ
قفسم بود







آن بختِ گُریزنده دمی
آمد و بگذشت







غم بود که پیوسته نفس در
نفسم بود







دست من و آغوش تو !
هیهات ! که یک عمر







تنها نفسی با تو نشستن
هوسم بود





 بالله که بجز یادِ تو ،
گر هیچ کسم هست







حاشا که به جز عشق تو گر
هیچ کسم بود





 لب بسته و پر سوخته ، از
کوی تو رفتم





 رفتم ، بخدا ، گر هوسم
بود بَسَم بود !




axhaye_asheghane_jadid_02.jpg
دیدگاه  •   •   •  1393/04/26 - 16:52
+1
farhad
farhad
یک روز بوش و اوباما نشسته بودن 

یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟؟

بوش جواب می ده داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم 

یارو می پرسه چه اتفاقی قراره بیافته ؟

بوش میگه قراره ما 140 میلیون مسلمان،

و آنجلینا جولی رو بکشیم 

یارو با تعجب میگه آنجلینا جولی !؟! 

چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید؟

بوش رو می کنه به اوباما و میگه

دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست
دیدگاه  •   •   •  1393/04/24 - 18:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




میلاد با سعادت امام حسن مجتبی به تمام شیعیان جهان مبارک باد
♡ لبیک یا امام حسن مجتبی ع ♡
♥•٠·
"ماه من از تو ندیدم قمری زیباتر"
"نیست از نقش جمالت اثری زیباتر"

"این یقینم شده درعالم هستی از تو"
"مادر دهر ندارد ،پسری زیباتر"

"خبر آمدنت در بدنم روح دمید"
"به که بود این خبر از هر خبری زیباتر"

"جلوه گر" گشت رخت در سحر ماه"خدا"
"زین سحر دیده ندیده سحری زیباتر"

"به همه در وگهرهای ولایت سوگند"
"صدفی از تو ندارد گهری زیباتر"

"ماه خندید ومه انجمنت نام نهاد"
"همه حسنی ، که محمد حسنت نام نهاد"

"درتن پاک سحر روح وروان شد زدمت"
"بوسه" ماه "خدا" مانده به خاک قدمت"

"میزبان رمضانی" که نشستند مدام
"میهمانان خدا" برسر "خوان کرمت"

دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 11:39
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت. یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه!
یهو عمه صاف نشست گفت: تازه الان بهم ریختس!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 12:35
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بهشت اونقدرم که میگن خوب نیست
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فکرکن دورتادورت پیغمبرانشستن آدم اصن روش نمیشه پاشودرازکنه چه برسه به اینکه بخواد به حوریا نگاه کنه وااااالاه
تو به گناهات ادامه بده
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:42
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو تاکسی نشسته بودیم یارو داشت سیگار میکشید،

بهش گفتم: هیچ میدونی 30 درصد ضررش به تو میرسه 70 درصدش به من؟؟؟؟

گفت: خب بیا تو بکش :|

جنبه ی اطلاعات نداشت اصن :|
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:20
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پدر مسن همراه پسرش در اتوبوس نشسته بودند که کنار آنها یک زوج جوان بود. اتوبوس که حرکت کرد پسر 25ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درخت ها با ما حرکت میکنند!
زوج جوان کنجکاو شدند که جوان چرا اینطوریه. بعد از مدتی دوباره پسر رو به پدرش کردو گفت: پدر خانه هاهم با ما حرکت میکنند!
زوج جوان بسیار کنجکاو بودند که پسر دست خود را از پنجره بیرون برد و قطره ای باران رو دستش چکید. بعد رو به پدرش کردو گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی به او زد!
زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند رو به پدر کردندو گفتند: آیا پسر شما تازه بینایی خود را بدست اورده ؟؟؟
پدر گفت نه اون مال فیلماس! !!
پسر من واقعا اسکله :|=))
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 12:50
+1
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ