یافتن پست: #نشست

حمید
حمید
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم :

بزرگ ترین اشتباه ؟!

گفت : عاشق شدن .

گفتم : بزرگ ترین شکست ؟!

گفت : شکست عشق .

گفتم : بزرگترین درد ؟!

گفت : از چشم معشوق افتادن .

گفتم : بزرگترین غصه ؟!

گفت : یک روز چشم های معشوق رو ندیدن .

گفتم : بزرگترین ماتم ؟!

گفت : در عزای معشوق نشستن .

گفتم : قشنگ ترین عشق ؟!

گفت : شیرین و فرهاد .

گفتم : زیبا ترین لحظه ؟!

گفت : در کنار معشوق بودن .

گفتم : بزرگترین رویا ؟!

گفت : به معشوق رسیدن .

پرسیدم : بزرگترین آرزوت ؟!

اشک تو چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت : مرگ !{-6-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 01:59
+1
حمید
حمید
سه تا رفیق با هم میرن بهشت
نماینده خدا میاد پیششون و میگه هر کدوم از شماها توی دنیا کمتر به زنتون خیانت کرده باشید اینجا ماشین بهتری سوار میشید
نفر اول یه ده باری خیانت کرده بوده و بهش بنز میدن
دومی سه بار خیانت کرده بوده بهش فراری میدن
سومی که خیانت نکرده بوده بهش بوگاتی میدن
... ... روز بعد این سه نفر باهم نشسته بودن اونی که بنز سوار بود خیلی ناراحت بود
دو تای دیگه بهش میگن چی شده حالا مگه ، بنز هم که بد نیست
اونم میگه نه موضوع این نیست
دیروز زنم رو اتفاقی دیدیم با یک دوچرخه از جلوم رد شد{-6-}{-28-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 01:26
+3
mitra
mitra
ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘَﻢ ﯾﻪ ﭼَﻦ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪِ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺭﺍﻩ ﺍُﻓﺘﺎﺩ ﺣﺪﻭﺩﺍَ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ100ﺗﺎ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ،
ﯾﻪ ﺩَﻓﻪ ﻓَﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩَﺭﻭ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﺴﺘَﻢ، ﺩَﺭﻭ
ﺑﺎﺯﮐَﺮﺩﻡ ﺑَﺴﺘﻢ،
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩِ ﻋﯿﻨﮑﯽِ ﺑﻮﺩ،
ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺳَﺮﺷﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ ﻋﻘﺒﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟَﺤﻦِ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺣﺎﻟﯽ ﮔُﻔﺖ:
"ﮐَﺴﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷُﺪ؟؟"
ﻳﻌﻨﻰ ﺗﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 20:12
+8
ronak
ronak
غضنفر مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 13:27
sasan pool
sasan pool
آهنگ یاس درباره شکست اس دق لال :
.
.
.
از چی بگم؟
... ... ... ... شاید اس اس دوس داری
قصه ی همون اس دق لالِ سه تایی
اگه قصه تلخه گناه واقعیت
داستان اس اس و گل های باخت دیشب
که نشستن تو آزادی با افسوس کاشکی
یه دنیزلی جای یه مظلومی مغرور داشتیم
مهدی موقعیت ساخت و زائد گل گرفت
اتشی که کل ورزشگاه رو مثله گرگ گرفت
یه اس دق لالی با داد و فریاد گفت زود
حمله کنید و گل بزنید ولی وقتم کم بود
چشمام خشک شد یکم بهم اشک بده ایزد
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 14:11
+9
نیوشا
نیوشا
رکه تو کلیسا
نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی میزون میاد تو. میدوه میره پشتِ یه
مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من
همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی...فقط ازت یه چیز
دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح‌! خودت کمکم کن! [!] از
پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ خودم میرم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 13:40
+8
hadith
hadith
یک جایی

یک غریبه

می شود همان اتفاق ناخوانده زندگیت که سالها به آرزویش نشسته بودی......

اما او فاتحه کل زندگیت را یک جا می‌خواند !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 01:40
+6
-1
sasan pool
sasan pool
آهنگ یاس درباره شکست اس دق لال :
.
.
.
از چی بگم؟
... ... ... ... شاید اس اس دوس داری
قصه ی همون اس دق لالِ سه تایی
اگه قصه تلخه گناه واقعیت
داستان اس اس و گل های باخت دیشب
که نشستن تو آزادی با افسوس کاشکی
یه دنیزلی جای یه مظلومی مغرور داشتیم
مهدی موقعیت ساخت و زائد گل گرفت
اتشی که کل ورزشگاه رو مثله گرگ گرفت
یه اس دق لالی با داد و فریاد گفت زود
حمله کنید و گل بزنید ولی وقتم کم بود
چشمام خشک شد یکم بهم اشک بده ایزد
این اس دق لالی ها چطور واسه پرسپولیس برنامه بریزن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 21:37
+3
ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
تلفن همراه پيرمردى
كه توى اتوبوس
كنارم نشسته بود
زنگ خورد...
پيرمرد به زحمت تلفن
... را با دستهاى لرزان از
جيبش درآورد، هرچه
تلفن را در مقابل
صورتش عقب و جلو
كرد نتوانست اسم
تماس گيرنده را
بخواند...
رو به من كرد و گفت،
ببخشيد ، چه نوشته؟
گفتم نوشته،
"همه چيزم"
پيرمرد: الو، سلام عزيزم...
يهو دستش را
جلوى تلفن گرفت و
با صداى آرام و
لبخندى زيبا و قديمى
به من گفت،
همسرم است..{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 13:42
+4
مهسا
مهسا
تو یه جمعی با ابجیم و چند نفر دیگه نشسته بودیم نوشابه وسط بود من دستم خورد بهش ریخت ابجیم برگشت گفت : یعنی شعورت در حد هویج اسکاتلندیه منم خوشحال که آخ جون سوتی گرفتم برگشتم بهش گفتم :اسکاتلند که هویج نداره اونم برگشت گفت : توام که شعور نداری{-7-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 01:55
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ