reza
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش
reza
هوای ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی برد
اگرچه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بوهاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی دریا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه ی موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای جنونم رسیده ام کنون
به انتهای خود و ابتدای چشمانت
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
خدا کند که بدانی چقدر محتاج است
نگاه خسته من به دعای چشمانت
reza
لحظه ی به تو رسیدن یه تولد دوبارس
شهر چشم تو رو داشتن یه غروب پر ستارس
خواستن دستای گرمت مث ماجرا می مونه
برق الماسای چشمت مث کیمیا می مونه
اگه تو قسمت من شی می زنم یه رنگ تازه
اسم من کنار اسمت
اسم من کنار اسمت قصر خوشبختی میسازه
تو رو هر کی داشته میره تا قله خورشید
با تو میشه غصه ها رو به زلال چشمه بخشید
زیر چتر لمس دستات میشه تا خدا رها شد
میشه رفت تا آسمونا شاید اون بالا خدا شد
با تو غم رنگی نداره زندگی شهر فرنگه
از تو قلعه ی نگاهت رنگ غصه ام قشنگه
از تو قلعه ی نگاهت رنگ غصه ام قشنگه
سهم هرکسی که باشی خوش به حال روزگارش
پاییز و زمستوناشم میشه هم رنگ بهارش
شعله ی آتیش چشمات یه چراغونی زیباس
لحظه ی به تو رسیدن بهترین لحظه دنیاس
با یه لبخند طلاییت همه ی زمین می لرزه
آرزوی تو رو داشتن به هزار ونیا می ارزه
روی انگشتر شعرم قیمتی ترین نگینی
دوست دارم واسه همیشه روی چشم من بشینی
میشه تو هوای پاکت تا سحر نفس نفس زد
تا تو باشی میشه آسون چهره ی آفتابو پس زد
ramin
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
"ای کاش"
تکیه کلام پیریت نشود
ramin
پشت ویترین زندگی به عروسکی که نمی تونی بخری نگاه نکن چون فقط وسوسه ات میکنه عروسکی که داری و از دست بدی
mah3a
لبت
با من حرف می زند
و من
به چشمانت
گوش می دهم
كمی
بلندتر از صدایت
نگاهم كن....
ali rad
سکوت جایی برای ماندن نمیگذارد
شاید رمزهای عبور را میداند
به آرامی کوله بار خاطراتم را بر میدارم
میروم کنار پنجره نگاهم به جایی میرود
که او را برای اولين با در قلبم حس کردم