یافتن پست: #نگاه

maryam
maryam
من اینجام

جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی

و مرا نگاه میکردی

آمده ام اینجا تا ببینم

از اینجا چه گونه بودم که اشکهایم را ندیدی..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 15:11
+3
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
خدایا شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...
خدایا واقعا شکرت!
چه دنیای جالبی برای ما آدما ساختی... همه میخوان ما رو از هم جدا کنن. همه شش دانگ حواسشون به ماست که یه موقع همدیگرو نگاه نکنیم... یه وقت گوشیم دستم نباشه که دارم باهاش حرف میزنم...
خدایا شکرت... با این آدمها و این همه درد و غصه. شکرت. بازم شکرت.
یعنی اگه ما از هم جدا بشیم خیال همه راحت میشه؟؟؟...شکــــــــــــــــــــــــــــــــــر
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 14:13
+6
fowkes
fowkes
کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه بیشتر از همه تنهاست اون رو تنها نذارید چون هیچوقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره
23 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 13:52
+3
یلدا

موضوع کتاب: رمان (طنز، اجتماعی)
زبان کتاب: فارسی
نویسنده: م. مودب پور

توضیحات
کتاب فوق کتابی زیبا به قلم فاخر م. مودب پور می باشد. این کتاب از نگاه طنز و با خط داستانی قوی به برخی معضلات اجتماعی پرداخته است؛ این نویسنده صاحب آثار ارزشمند دیگری همچون رمان های پریچهر، گندم، یاسمین و ... می باشد. توصیه می کنم این کتاب زیبا رو از دست ندید. [فایل]
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1391/01/12 - 12:44]
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 13:38
+9
ronak
ronak
به حلقه اش نگاه كرد
به عكس دخترش كه روي صفحه گوشي بود
به يك عمر زندگي شرافتمندانه
اما . . . . . اندام دختر غريبه را بيشتر از همه چيز پسنديد... !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 13:36
+4
mehdy
mehdy
پرسیدم تو مشتت چی داری؟

گفت: خودت نگاه کن

دستاشو گرفتم آروم باز کردم

تو دستاش چیزی نبود ...

گفتم: چیزی نیست که ...!

... دستامو که تو دستش بود فشرد گفت:

نبود ولی حالا هست

دستام گرم شد و اون لبخند زد . .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 13:32
+4
ronak
ronak
در آغوشش میکشی
و محکم میفشاری اش به خودت.....زل میزنی!!!
و به چشمهایش خیره میشوی...به نگاهش ...
آرام میگویی:با من بازی نکن....
و او .......
و او درست همین کار را میکند!...!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:16
+5
ronak
ronak
مزه مزه می کنی مرا
درست مثل کودکی که خوراکی را برای اولین بار می خورد
نگاه خریدارانه ات
و همان برق قشنگ چشمانت
که یعنی ...
من شده ام بانوی آغوش مردانه ات
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:01
+6
Danial
Danial
به چه میخندی تو ؟؟؟
به مفهوم غم انگیز جدایی ...؟ به چه چیز...؟
به شکست دل من یا به پیروزی خویش...؟

به چه میخندی تو ؟؟؟
... به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد...؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد...؟

به چه میخندی تو ؟؟؟
به دل ساده من میخندی ... که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست...؟
خنده دار است... بخند...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 09:14
+4
مهسا
مهسا
چهارتا از مهم ترین دست آوردهای دانشگاه: - اس ام اس دادن بدون نگاه کردن به موبایل ... - خوابیدن در حالت نگاه کردن به کتاب ... - کار گروهی در هنگام امتحان ... - حرف زدن بدون تکون خوردن لب ... {-2-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 02:03
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ