یافتن پست: #نگاه

mah3a
mah3a
☺اگر می دانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد
آنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری می کنید ، می دانستید☻

" ابن سینا "
دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 18:10
+3
maryam
maryam
به نام بی کسی آغوش باز کردم به نام عشق تمام جسم و روحم را ارزانی نگاه وکلامش کردم...
افسوس که من ماندم و دنیای کابوس ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 16:20
+1
benyamin
benyamin
تو از موسي پيامبرتري، به جاي اشاره ... نگاه کردي ...
به جاي دريا ... دلِ من شکافته شد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 15:56
+2
maryam
maryam
کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه

بر میگردی و نگاهش میکنی

وقتی دل مرا شکستی ،

یکبار بر میگشتی فقط نیم نگاهی میکردی . . ..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 15:08
+1
mah3a
mah3a
از دختر بودن خودم دیگه بدم میاد.
از نگاههای کثیفی که بهم میشه.
از حرفهای رکیکی که زده میشه.
از برخوردهایی که بهم میشه.
از همه چی حالم بد میشه.
بابااااا.
یه نگاه به وجنات طرف بندازین بعد نطق"کنین و خودنمایی!!!!
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 00:02
+6
ebrahim
ebrahim
..... برید تو دیدگاه بخونید
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 21:38
+7
ebrahim
ebrahim
همه چيز از يه بطري بازي شروع شد ؛
كمي بعد از نيمه شب ،
روي يك ميز شش نفره همه مست و خراب ...!!
بطري چرخيد ، چرخيد و چرخيد ...
... همه چشمها به چرخشش بود !
... ... حركتش كم شد
كم تر و كم تر ...!!
تا بالاخره ايستاد !
سرش به طرف من بود به هر حال من بايد اطاعت مي كردم
با چشم مسير سر تا انتهاي بطري رو طي كردم !
آخرش رسيد به اون ...
نگاهم كرد و خنديد !
بلند بلند مي خنديد !
دليل خنده هاش رو نمي فهميدم تا اينكه ساكت شد و خيره به من !
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اينكه بگه رو دستات راه برو يا صورتت رو با سس بشور ...
يا يه چيزي مثل همينا ...!!
كه يهو كوبيد روي ميز و ابرو هاشو تو هم كرد ...!!
گفت : حكم ؛
... عاشقم شو ...!!
و من بايد عمل مي كردم اين قانون بازي بود ...!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 20:09
+7
نیوشا
نیوشا
اُسکــل كـه ميگــن همـیـنــه هــــا
مشخصـاتِ پرنده ای بنام اسکل !
====================
قیافه اش را نگاه کنید عین بیشعورهاست بخاطر همین به یه نفر که حاضر نیست از مغزش استفاده کنه میگن اسکل.
در خصوصیات این پرنده نوشته اند که او وقتی برای زمستان غذا جمع آوری میکند طولی نمی کشد که محل نگهداری آنها را فراموش میکند و بخاطر همین با مشکل مواجه می شود ، یا هنگام خانه سازی فراموش می کند که خانه اش را کجا ساخته است و اگر از لانه اش بیرون بیاید راه بازگشت را پیدا نمیکند ...
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 15:27
+9
mina_z
mina_z
یه روز کاغذ می خوره تو سر حیف نون. حیف نون جا در جا می میره!

کاغذ رو بر می دارن نگاه می کنند، می بینن توش نوشته:

“دو تا آجر”!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 10:51
+7
ronak
ronak
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 21:36
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ