یافتن پست: #نگاه

sasan pool
sasan pool
تو رو خدا سریال ایرانی نگاه کن کلاتر سری اولش یک زن داشت این کلانتر توی این سری جدید زن کلاتر متهم به قتل شده و اصلا همسر یک بابای دیگه شده.بعد کلانتر هم بهش میگه دخترم.نمیدونم توی این شهر به این بزرگی کسی و پیدا نکردین نقش یک زن بازی کنه.کاری خاص هم که نداره فقط زنه باید گریه کنه.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 09:22
+2
shahin ES
shahin ES
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد! زن با نا باوری از خانه ...خارج شد، زیبا و زیبنده! غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 01:14
+5
amir taha
amir taha
موقعي که داري واسه بدست آوردن کسي ميدوي آروم بدو چون شايد يکي هم داره واسه بدست آوردن تو ميدوه
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 00:05
+2
فاطمه تقوای سلیمی
فاطمه تقوای سلیمی
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست گاه نگاه است و گاه سکوت ابدی!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 23:48
+10
رضا
رضا
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.......................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 18:50
+2
رضا
رضا
برای عشق تو باید چه کار می کردم چگونه باز دلت را شکار می کردم چگونه از تب گرم نگاه گیرایت به کنج سرد غرورم فرار می کردم اگر خدا نفس ات را به روح من می داد تمام سال هوا را بهار می کردم چه می شد آه همان شب یواشکی خود را درون پیرهنت استتار می کردم تپش تپش ضربان دلت به من می خورد کنار تو به خودم افتخار می کردم اگر که شعر مجال نفس کشید داشت تو را برای ابد ماندگار میکردم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 13:15
+1
رضا
رضا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم، این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند.........................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 08:41
fatemeh
fatemeh
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من من خودم بودم و يک حس غريب که به صد عشق و هوس مي ارزيد!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 02:13
+4
-1
Pedram
Pedram
چند وقتيست هر چه مي گردم هيچ حرفي بهتر از سكوت پيدا نمي كنم ... نگاهم اما ... گاهي حرف مي زند ......گاهي فرياد مي كشد و من هميشه به دنبال كسي مي گردم كه بفهمد يك نگاه خسته چه مي خواهد بگويد ..
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 00:19
+4
ronak
ronak
salaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam be hamegi{-26-}
3 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 00:17
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ