یافتن پست: #نگاه

مهسا
مهسا
آرزویم این است آرزویم این است نتراود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز وبه اندازه ی هر روز تو عاشق باشی عاشق آنكه تو را می خواهد . . . و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد به همان اندازه كه دلت می خواهد... .............
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 00:59
+9
مهسا
مهسا
زیر بارون بدون چتر با دستانی یخ کرده دست در دست هم توی پیاده رو های آب گرفته ی شهر نگاه مردمی که با حسرت ما را نگاه می کنند خواب قشنگی بود ... اما باز هم خیس شدم نه از آب باران از اشک ...
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 00:47
+8
مدیر سایت
مدیر سایت (مدير ارشد)
این شما واین صندلی داغ امشب !!!!!آتیش بزنید!!! جهت شرکت در صندلی داغ بر روی آیکون صندلی داغ در داشبورد کلیک کنید
74 دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 23:03
+19
رضا
رضا
عشقی كه ترا نثار ره كردم در سینه دیگری نخواهی یافت زان بوسه كه بر لبانت افشاندم سوزنده تر آذری نخواهی یافت در جستجوی تو و نگاه تو دیگر ندود نگاه بی تابم اندیشه آن دو چشم رویایی هرگز نبرد ز دیدگان خوابم دیگر به هوای لحظه ای دیدار دنبال تو در بدر نمیگردم دنبال تو ای امید بی حاصل دیوانه و بی خبر نمی گردم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 20:55
+3
رضا
رضا
نفرین به عشق و عاشقی

نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه كه عشقتو، تو سرنوشتِ من نوشت!

نفرین به من... نفرین به تو... نفرین به عشقِ من و تو!

به ساده بودنه منو... به اون دلِ سیاهِ تو!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 19:19
+5
ronak
ronak
من کشته ی نگاه کردن اون مرد هستم که پشت سر ایستاده =)))))
4 دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 18:41
+10
ronak
ronak
اگه میتونی‌ تو جفت چشام نگاه کن و بگو دوسم نداری
3 دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 02:15
+7
ronak
ronak
کنار پنجره سیگاری دود میکردم نگاهم به تقویم روی میز افتاد ، دی داره به نیمه میرسه دلم یهو ریخت؛ چقدر زود گذشت امسال توی دستم احساس سوزش کردم. سیگارم به آخر رسیده و من حواسم نبود سیگارو خاموش کردم و دنبال خاطراتم گشتم اما انگار دیگه هیچ خاطره ای ندارم هر چی بوده سیاه و مه آلوده چقدر امید داشتم اوایل امسال ، چه نا امیدم اواخر امسال قلبم تیر میکشه ، ولی سیگار انگار داره بهم میگه بکش بکش تا زودتر تموم شه... یه نخ دیگه روشن میکنم و شب رو نگاه میکنم... بالاتر از سیاهی هم رنگی هست... همین رنگی که من دارم...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 22:29
+3
sasan pool
sasan pool
امروز رفتم بیرون با ماشینم بودم خانوم وسط خیابون پارک کرده بود گفتم خانوم شرمنده ببخشید میری کنار من رد بشم.بعد اینجوری میکنه زودتر اون تن لشتو تکون بده.چقدر لات بود .البته به من میخورد چون من هم همچین با ادب نیستم خلاصه قیافه خیلی ترسناکی داشت از من وزنش بیشتر بود خدا رحم کرد بیشتر ناراحت نشد و گرنه من میکشت.بلا به دور.خدا به داد شوهرش برسه.من برای شوهرش آرزو صبر میکنم.حالا از اینجا رفتم پمپ بنزین طرف با سطل آشغال سفید آمده بنزین میزنه تو رو خدا نگاه کن ببین چه وضعی اولش فکر کردم دوربین مخفی هستش بعد دیدم نه ترک موتور شد و رفت توی اتوبان رسالت شروع کرد گازیدن و رفتن.به استقبال مرگ می رفت بنده خدا.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 20:17
+3
رضا
رضا
عشق تو به تار و پود جانم بسته است بی روی تو درهای جهانم بسته است از دست تو خواهم که برآرم فریاد در پیش نگاه تو زبانم بسته است
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 19:58
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ