zahra
پاهایم را که درون آب میزنم, ماهی ها جمع میشوند! … شاید این ها هم فهمیده اند, عمری “طعمهء روزگار” بوده ام …!!!
kiss
گفتی ما به درد هم نمیخوریم ،اما هرگز ندانستی که من تو را برای دردهایم نمیخواستم !
kiss
در بهار آرزوهایم تو را میبینم و تو حتی یک شاخه محبت از مهربانی باغ دلم نمیچینی !
سحر
نگران من نشوی !!
حال من خوب است
آرزوهایم کال ، آفتاب نا پیداست
حال و احوال نگاهم ابری ....
ترک نا چیزی روی آینه دل
حالم اما خوب است .... نگرانم نشوی ! ...
جای توخالی نیست ،، گاه ماه می آید ..
گاه باد می خواند
گاه باران همراه دلم ....
نم نم می بارد
زندگانی جاریست ....
حال من هم خوب است !
رضا
نمی نویسم چون میدانم هیچگاه نوشته هایم را نمی خوانی!حرف نمی زنم چون می دانم حرفهایم را نمیفهمی!نگاهت نمی کنم چون تو اصلا نگاهم را نمی بینی!فقط می خندم چون تو در هر صورت میگویی من دیوانه ام!!!
سحر
آنقدر پیش این و آن از خوبی های نداشته اش گفتم که...وقتی سراغش را میگیرند،شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت..
sasan pool
تنهایی هایم را ورق نزن
صدای پچ پچ من های من از درو نم می آید
ومن هنوز مانده ام
که با سر خوشی
کودک درونم چه کنم ....