یافتن پست: #هایم

saman
saman

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم



کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم



برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد



آفتاب دیدگانم سرد می شد



 



آسمان سینه ام پر درد می شد



ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد



اشگ هایم همچو باران



دامنم را رنگ می زد



 



وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم



وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم



شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی



در کنارم قلب عاشق شعله می زد



 



در شرار آتش دردی نهانی



نغمه من ...



همچو آوای نسیم پر شکسته



عطر غم می ریخت بر دل های خسته



پیش رویم:



چهره تلخ زمستان جوانی



پشت سر:



آشوب تابستان عشقی ناگهانی



سینه ام:



منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 14:01
+3
saman
saman

من از ایینه کوچک خانه


به آن چهره ی غمگین مینگرم ...


هنوز رد اشکهایم روی صورتم جاریست ....


تقدیرم همان بود که تو نوشتی


تو  را باور کردم


همان گونه که بودی


همان گونه که گفتی


                 همیشه فردای مرا می خواندی ...!


اما دیگر نیستی


تا فال     فردای مرا بگویی


درد دارم اما چیزی نمی گویم


 شاید فردا زندگیم معنای دیگری گیرد ....!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 12:06
+4
saman
saman

در فراسوی مرز های تن ات تو را دوست می دارم.
آینه ها و شب پره ها ی مشتاق را به من بده
روشنی آب و شراب را
آسمان بلند و کمان گشادهی پل
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرده یی که می زنی مکرّر کن.
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم.
در آن دور دست بعید
که رسالت اندام ها پایان می پذیرد
و شعله و شور وتپش ها و خواهش ها به تمامی فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد
چنان روحی که جسد را در پایان سفر ،
تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد…
در فراسوهای عشق
تو را دوست می دارم،
در فراسوهای پرده و رنگ.
در فراسوهای پیکر هایمان با من وعده ی دیداری بده !


 

                                             (احمد شاملو)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 09:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
منتظـــر بارانـــم…
در خلوت کوچه هایم
باد می آید
اینجا من هستم ؛
دلم تنگ نیست….
تنها منتظر بارانم
تا قطره هایش بهانه ایی باشند
برای نم ناک بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 22:15
+4
AmiR
AmiR

امروزم با بقیه روزهایم فرق داشتن
چون یاد چشمان ولبهایت افتاده بودم
که با چشمانت دیوانه
و با لبهانت مست میشدم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 20:46
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

کریمی: بهتر است من و دایی مثل مرد تسویه حساب کنیم/ این صحبت‌ها برای عوام فریبی است


ادامه در دیدگاه



 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 20:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می گویند ضعیف شده ام!

میگویم سنگینی درس هایم است!

اما نمیدانند سنگینی درس هایی است که از دنیا و آدمهایش گرفتم!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 15:54
+3
saman
saman

من در خیابان راه می روم


و به خدا فکر میکنم 


ولی در مسجد نماز نمی خوانم


که به کفشهایم فکر کنم .


(دکتر علی شریعتی)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:41
+4
saman
saman
ای عشق من کو عهد و پیمانت؟

آواره شد مرغ غزل خوانت

نه کسی دمسازم شد

نه دلی همرازم شد، چه کنم؟

شاهد غمهایم همه شب سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

تا کی باید به نیمه شبها، بشمارم من ستاره ها را؟، بس کن دوری تو بیا

عشق و بی تابی ها، رنج و بی خوابی ها، تو بیا خوابم کن؛ آتشم، آبم کن

بشنو قصه تالخ شبهایم را، بشنو نغمه قلب تنهایم را

من  ای صبا  رفتن به کوی دوست ندانم

تو می روی به سلامت سلام ما برسانی

صدای من در ظلمت شب، در آسمانها پرگیرد

بیا که با تو این دل من، سرود عشق از سرگیرد

به خدا از کلبه من، نور و شادی رفته دگر

هر شب من منتظرم، با چشم تر

شاهد غمهایم، همه شب، سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:32
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اشک هایم چه بچه شده اند ..! گونه هایم را با سُرسُره اشتباه گرفته اند ..! هی با یاد تو ، از گوشه ی چشمانم سُر می خورند..!
(( احمد سعیدی ))
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 11:45
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ