یافتن پست: #پرواز

vahid
vahid
این روزها به هر کی "پروبال" بدی...
بجای اینکه باهات "پرواز" کنه.... واست "دم" در میاره.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 00:20
+1
ronak
ronak
خدا حافظ بروعشقم برو که وقت پروازه برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند که باید بی تو پرپرشه که باید از نگات دل کند حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه برو عشقم خداحافظ برو تو گریه حلالم کن خداحافظ برو اما عزیز من حلالم کن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/9 - 15:23
+3
zahra
zahra
از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان كردم..... پیاده خیلی راهه
دیدگاه  •   •   •  1390/11/9 - 00:22
+3
ܓ✿جُوجه فِنچِ مُتِفکِرܓ✿
ܓ✿جُوجه فِنچِ مُتِفکِرܓ✿
هوایی ام می کنی و می روی ...! چه فرقی می کند زنجیر یا قفس وقتی بال باورهایت شکسته باشد و بهانه ی پرواز را از یاد برده باشی ...!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 19:23
+7
ronak
ronak
در Romantic
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض / یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها / در همه آوازها حرف آخر زیباست / آخرین حرف تو چیست تا به آن تکیه کنم / حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 19:22
+6
رضا
رضا
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر به خواب می ماند. پرنده در قفس خویش خواب می بیند. پرنده در قفس خویش به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد . پرنده می داند که باد بی نفس است و باغ تصویری است . پرنده در قفس خویش خواب می بیند .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 12:37
+3
ronak
ronak
در Romantic
الا ای برف! چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟ بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است مبار ای برف! تو روح آسمان همراه خود داری تو پیوندی میان عشق و پروازی تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها تو که فصل سپیدی را سرآغازی مبار ای برف!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 12:06
+3
عسل ایرانی
عسل ایرانی
دلم میگیرد از آدمهایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت میدهند دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمیکند و نوری که تاریکی میدهد از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت میدهند دلم میگیرد از سردی چندش آور دستی که دستت را میفشارد و نگاهی که به نگاه توست و هیچ وقت تو ر ا نمی بیند از دوستی که برایت دو بال برای پریدن هدیه می آورد و پرواز را با منفور ترین کلمات معنی میکند گاهی حتی دلم از خودم هم میگیرد ( شریعتی)...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/4 - 21:09
+9
رضا
رضا
شاید آن روز که عاشق بودم، آسمان دلم آبی تر بود

ساده تر بود برایم پرواز...

ساده تر بود برایم آواز...

شاید آن روز به اندازه ی عاشق شدنم

وسعت آبی دنیای پس پنجره ها، آینه ها

اندکی قابل سنجیدن بود..

دست های پر از احساس وتماشایی گل، خواهشی در طلب چیدن و بخشیدن بود.

ولی افسوس از آن عشق و هوا

با من گمشده در خویش خبر نیست دگر!؟

با من گمشده در خویش خبر نیست دگر.........!؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/3 - 17:19
gha3m
gha3m
اينجا ايران است يعني: ببخشيد پرواز ??:?? چه ساعتي ميشينه؟ ببخشيد اتوبوس ?:?? ساعت چند حرکت ميکنه ؟ ببخشيد کارت شارژ دو تومني دارين ؟ چنده !؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/2 - 10:45

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ