یافتن پست: #پنهان

☺SAEED☻
☺SAEED☻
حقیقت چیزی نیست که نوشته می‌شود

آن چیزی است که سعی می‌شود پنهان بماند .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/26 - 00:01
+10
sasan pool
sasan pool
قوامی

شبی که آواز نی تو شنيدم
چو آهوی تشنه پی تو دويدم
دوان دوان تا لب چشمه رسيدم
نشانه اي از نی و نغمه نديدم

تو ای پری کجاي
که رخ نمينمايي

از آن بهشت پنهان
دری نميگشايي

ليلا فروهر
عاشق شدم من در زندگانی
بر جان زد آتش عشق نهانی
جانم از اين عشق بر لب رسيده
اشک نيازم بر رخ چکيده
يک سو غم او يه سو دل من در تار مويي
در اين ميانه دل ميکشاند مارا به سويي

زين عشق سوزان بی عقل و هوشم
ميسوزم از عشق اما خموشم
ای گرمی جان هر جا که بودی بی ما نبودی
هر جا که رفتی من با تو بودم تنها نبودی
تو غصه زندونم کرد
فرنگيس
با صداي عماد رام يه چيز ديگست

شب
شب که ميشه تو کوچه غم
اشک من ميشه ستاره
من چشمامو به ابرا ميدم
آسمون بارون ميباره
ميخونم آخ که ديگه فرانگيس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 11:31
+3
سحر
سحر
این سیاره چندی قبل توسط تلسکوپ هابل عکسبرداری شده و به گفته ناسا احتمال برخورد این سیاره به زمین وجود دارد و با این عکس تا حدودی ثابت شده که واقعه 2012 واقعیت دارد . این سیاره تا قرنها در ابری از غبار پنهان شده بود و هم اکنون با تاثیر گرفتن از جاذبه زمین با نهایت سرعت به سمت زمین در حال حرکت است . اگر شما هم مثل من احساس خطر کرده اید باید بدانید که شوخی کردم این سیاره نیست و یک ماهی تابه هستش !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 14:15
+6
mitra
mitra
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 14:00
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم
[!] آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
27 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 19:10
+7
maryam
maryam
وفای اشک را نازم که در شبهای "تنهایی" ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 20:46
+3
maryam
maryam
مـــــا نسل بوسه هاي ممنوع ايم عشق را ميانِ لبهاي هم، پنهان کرده ايم تا نمــــــــــيرد !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 18:24
+9
*elnaz* *
*elnaz* *
چه مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان كرديم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 14:43
+4
mohammad
mohammad
باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند







باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند




باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند




باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند




ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند




وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند




باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوس میزند






باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند







باتو،من با بهار می رویم




باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم




باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم




باتو،من در هر شکوفه می شکفم




باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم




باتو،من در روح طبیعت پنهانم




باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم




باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی



،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من ان
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:33
+1
maryam
maryam
خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی ..... میخواهم بکشم کنار !
از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 15:13
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ