یافتن پست: #پنهان

محمد
محمد
دوستت دارم و پنهان کردن عشقم پشت چشمان مشتاقم آسان نیست . دوستت دارم و بیقرار دیدن چشمان زیبای توام .
با این همه اگر روزی حتی اندکی مرا نخواهی ، نه ، نخواهم ماند.
عاشق کشی رسم این روزهاست . وقت رفتن ،چنان میروم که گویی هرگز اینجا نبودم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 21:54
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
فکرت را حتی در میان خنده هایم نمیتوانم پنهان کنم ، 
هرچقدر که میخندم باز هم غم نبودن تو خودنمایی میکند
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 14:08
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
راز خوشبختی زندگی مشترک زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز؛ یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری زیادی پول پیدا کرد. پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت: «هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.» پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود. از این بابت در دلش شادمان شد. پس رو به همسرش کرد و گفت: «این همه پول چطور؟ پس اینها ازکجا آمده؟» در پاسخ گفت: «آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام.»
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 19:22
+2
محمد
محمد
دوست دارم همه شب گریه کنم بارانی، غزلی از تو بگویم همه جا پنهانی، دوست دارم صدف ثانیه هایم باشی، تا تماشا کنم آن چهره ات ای نورانی...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 22:25
+6
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی

دچار یعنی
عاشق

و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی!
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

نه ، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،

همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد

و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست

و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند؟
نه،
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر.

همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب می بخشند
و خوب می دانند
که هیچ ماهی هرگز،
هزار و یک گره رودخانه را نگشود...

// برگرفته از شعر "مسافر"
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 18:19
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

و که می دانستی با چه اشتیاقی.....خودم را قسمت می کنم.......


پس چرا زودتر از تکه تکه شدنم......جوابم نکردی؟؟؟


برای خداحافظی خیلی دیر بود ......خیلی......


 


 خداحافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی


خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی


خداحافظ بدون تو گمان کردی که می مانم؟


خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی.....


دیدگاه  •   •   •  1392/08/26 - 19:24
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


گاهـــــــــی زیباترین لبخنـــــــــــدها عمیق ترین رازهـــــــــــــــا را پنهان میکنند زیباترین چشمــــــــــها بیشترین اشـــــــــــکها را گریستــــــــــــه اند و مهربانترین قلبــــــــــها بیشترین درد را حـــــــــــــس کرده اند...


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 23:54
+5
AmirAli
AmirAli
 دختر گفت: بشمار پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن: یک دو سه چهار… دخترک رفت پنهان شود آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند، برّه شد و با گرگ رفت پسرک قصه هنوز میشمارد
دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 20:59
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چیزی که ما امروزه از تخت جمشید میبینیم به درازای 2000 سال زیر شنها پنهان بوده و در دهه ی 30، حفاران برجایمانده ای تخت جمشید را از دل خاک بیرون کشیدند، شکوهی که هیچکس انتظار دیدنش را نداشت.
باشکوه، رمزآلود و ستودنی.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 20:00
+4
AmirAli
AmirAli
ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ
ﺍﺯﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ
ﺍﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﻡ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮎ ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﻫﻤﯿﻦ
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺭﺍﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﮐﻨﻨﺪ
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:55
+3
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ