یافتن پست: #چشمانم

ronak
ronak
تک صباحی است دلم مجنون شده
در حسرت یاری دلخون شده
در محضر عشاق رسوا شدم
درون میخانه به دیوانه معنا شدم
خواب چشمانم به بیراهه برفت
غم از شرمش به میخانه برفت
بنازم ناز شرمت ای نازنین غم
که رفتی جنون شد یادگارت ای غم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 21:38
+6
maryam
maryam
دلم پر پر است پــــــر پـــــــــــر پــــــــــر آنقدر که گاهی اضافه اش از چشمانم می چکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.....{-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 15:56
+4
aB'Bas S
aB'Bas S
دلم همچو آسمان، پر از ابرهاي باراني است، اي كاش دلم امشب بگريد، شايد كه بغض عشق در چشمانم بشكند....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 10:07
+7
maryam
maryam
دست در دست او

صحنه می رقصد

در مقابل چشمانم !

لبخند می زنی

سست می شوم

او را در آغوش می گیری

نفسم به شماره می افتد

تو

او

من

...

بلندتر بخوانید :

بردی از یادم

دادی بر بادم

با یادت شادم

دل به تو دادم

در دام افتادم....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 14:39
+2
ronak
ronak
هنوز هم..
چشمانم نگاهت را..
نگاهم لبــانت را..
و لبــانم لبانت را نشانه میرود در طلب یک بــوسه..
هنوز هم زیباست انتظار آغــوشت را کشیدن…
حتی زیباتر از گذشته…
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:43
+5
benyamin
benyamin
وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم ک فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 20:45
+2
ronak
ronak
زن كه باشي،
عاشق شوي ّچشم سفيدّ خطابت ميكنند!!!
راست ميگويند...
چشمانم سفيد شد به جاده هايي كه
ْ تو ْ
مسافر هيچكدام نبودي...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 15:37
+10
mitra
mitra
این روزها زل میزنم تو چشمانم
خودم را بهانه میکنم برایه خنــــــدیدن..
قدم میزنم پا به پـــــایه ی خودم
ودستم میگیرد دست دیگرم را..
تــــــــــا گم نشوم میان این همه تنهــــــــــایی..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:16
+6
sasan pool
sasan pool
اینجا شب است

اینجا سکوت حکم فرماست

اینجا همچو دلم ظلمت ساکن است

اینجا تنها جاییست که میتوانم به راحتی حرف دلم رو بزنم

وگاهی چشمانم همچو آسمان به راحتی میبارد

و

اینجا خانه ی دل شکسته من است
دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 19:45
+1
ronak
ronak
چشمانم غرق در اشکهایم شده ....
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ....
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد...
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم...
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران ن...بودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ....
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام....
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم....
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 23:05
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ