یافتن پست: #چشم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
لحظه ی دیدار در پیش رویم
تو را دیدم نشستی روبرویم
گره خورد نگاهت در نگاهم
و لبخندی بی اراده بر لبانم
نگاه آرام بر گوشه لغزید
چشم آرام در جستجوت چرخید
لحظه ها بگذشت و رفتم
بی قرار تجدید قرار گشتم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 00:29
+3
saqar
saqar
خدایا...
رمضان ماه مهمانی توست...
سفره ات هر روزِ سال پهن بوده،
ولی این روزها، پذیرایی ها ویژه است...
از خوان گسترده ات چشم و دلی سیر میخواهم...
شکم سیر را هر روز قبل از رمضان مرحمت نموده ای...
الهی شکر
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 18:04
+7
saman
saman
در CARLO
سلامتی اون ادمینی که اشک تو چشماش بود و اومد که از غمش بگه ولی...



.
.
.
.
.



به عشق رفقای مجازیش جوک گفت ، تا دوستاش یه لبخند قشنگ بزنن...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:59
+5
saqar
saqar
بين من و خدا
اندر بصره رئيسي بود. به باغي از آن خود رفته بود. چشمش بر جمال زن برزگر افتاد . مرد باغبان را به شغلي بفرستاد و زن را گفت:درها ببندد.
گفتا: همه ي درها بستم الا يك در كه آن نمي توانم بست.
گفت:[آن]كدام در است؟
گفت: آن در ميان ما و ميان خداوند است.
مرد پشيمان شد و استغفار كرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:49
+5
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
ما از اونــاش نیستیـــم که لبامــون قلمبــه باشه.
ما ازاونــاش نیستیــم هیکلمــون چشمگیـر باشه.
ما ازاونــاش نیستیـــم که موهاش بلونده چشاش کشیده و رنگیه.
ما از اونــاش نیستیـــم ک یه پسر مارو ببــینه بگه اووف چه هلــوویی!!

ما داف نیستیـــم داداش مــن.
ما صبح تا شب تو رختــــخوابت نیستیم.
جیگــــــر نیستیم...!

اما میــدونی؟؟؟
دلمون هــــرزه نیست وقتی میگیم دوســـــت داریــــــم از ته قلبه پاکمونه میتونی درک کنـــی ؟؟
اگه بتـــونی بخــاطر ظاهـــر بقیه دلمـــو نـــش[!] و دوســــم داشتــــه باشی
مـــــــــــردی...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:29
+6
saqar
saqar
در CARLO
چندتا از درغ هاي مشهورمون

. فقط امضاي رئيس مونده


. اين لباس جنسش ترك اصله


. به چشم خواهري ميبينمش


. همه بچه ها خوشگلن


. از فكر تو تا خود صبح بيدار بودم


. اين آخرين سيگاريه كه ميكشم


. منو تو جوونيام نديدي


. اين بهترين كادوييه كه تو زندگيم گرفتم


. مرسي من نميخورم، رژيم دارم


. از اين همه يه دونه مونده، همش رو فروختم


. عموم فوت كرده بود نتونستم بيام


. مادر نزاييده كسي رو كه چپ نگام كنه


. خونه رو تخليه كنين پسرم ازدواج كرده


. شما فرم رو پر كنين ما باهاتون تماس ميگيريم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:27
+5
sara
sara
وقتی واژه هایم ته می کشند
زبان چشم هایم کافی ست
در فنجان زمان
کمی سکوت حل میکنم
کمی من
کمی تو
نسیم
باران
بوسه
عشق
لبخند
عصاره ی آرامش
نوش جانمان .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 10:10
+4
saman
saman
در CARLO
قبلنا به یه دانش آموز میگفتی یه برگه بده، همه بچه ها سریع شروع میکردن از توی دفتراشون برگه کندن و دویدن سمتت که اول بشن. اما حالا:
بچه ها لطفا یه برگه بدید. بچه ها: سرشون اونطرف، توی کیف نگاه میکنند، زیر چشمی همدیگرو می پایند و دست دست میکنند!!!
آخر سری هم یکی از بچه های با معرفت تر میگه آقا میخای برم از دفتر براتون بیارم!!!
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/19 - 09:42]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 09:42
+4
binam
binam

گناهانم بر خوبی هایم غلبه کرده اند
به هر عالمی رسیدم گفت رمضان!!!
دربهای بهشت باز شده است!
اما با چه رویی باید وارد شد؟!
از دستان آلوده ام شرمنده ام تا دربهای تورا بکوبم
سر به پایین
و با چشمانی خیس
در ندای دلم میگویم
اللهم اغفر لی الذنوب
الهی العفو
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:58
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم درگیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه ی لب های من
تشنه ای سیراب شد،‌سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد ،‌در خواب شد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:42
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ