nahid
آنان كه عقلشان به چشمشان است و فهمشان برده ذليل تاريخ و جغرافي، مخاطب من نيستند.
saeed
تو می روی و من
فقط نگاهت میکنم
تعجب نکن چرا گریه نمیکنم
بی تو،یک عمر فرصت گریستن دارم
اما برای تماشای تو،
همین یک لحظه باقیست
و همین یک لحظه،
در چشمان تو اجازه زیستن دارم!
saeed
نمیدانم دلم تنگ است
دلم در آرزوی یک نگاه پاک وبی رنگ است
نگاه آسمانم دیگر آبی نیست
شبم تیره فروغ ماهتابی نیست
کویرم تشنه
باغم خشک
به چشم چشمه سارم دیگر آبی نیست
ali rad
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
ali rad
اگرباران چشمانت فرو ریخت کویر قلب ما را هم دعا کن...
mohamad
یاد دارم در غروبی سـرد سـرد
میگذشـت از کوچه ما دوره گـرد
داد مـیزد :کهنه قالی میخـرم
دسته دوم جنس عالی میخـرم
کاسه و ظرف سفـالی میخـرم
... گر نداری،کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید
بغضش شکـست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکـرت ولی این زندگیست ؟!
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی میخرید .....؟!؟!
mohamad
ساعت مچی ات را باز کن … دست هایت را در بیاور
بگذار برای یک شب هم که شده
آب ِ خوشی / از گلوی ِ چشمهایت / پایین برود