یافتن پست: #کاش

saman
saman
در CARLO

درد و دل یک دختر


دختری هستم به سن سی و سه           فارغ از درس و کلاس و مدرسه


مدرک لیسانس دارم در زبان                   دارم از خود خانه و جا و مکان


مرغم و خواهم زبهر خود خروس              مانده ام در حسرت تاج عروس


مبل واسباب ولوازم هرچه هست          پنکه وسرویس خواب وفرش وتخت


هست موجود وجهازم کامل است           پول نقد و زانتیا هم شامل است


هرچه گوئی هست وتنهاشوی نیست    برسرم گیسو و زلف و موی نیست


ترسم از بی شوهری گردم تلف               بر دهانم آید از اندوه کف


کاش جای این همه پول و پِله             گیر میکرد شوهری توی تله


میشدم عبد و کنیز شوی خود           می نمودم چاره درد موی خود


گیسوانی عاریت چون یال اسب      می نشاندم بر سرم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی       حتم دارم در دلش جا کردمی


آنچنان شوری زخود برپاکنم           تاکه شاید در دلش ماًوا کنم


بارالها تو کرم کن شوی را             خود مرتب میکنم این موی را


 


 هشدار: خانومای عزیز میدونید که قرن بی شوهریه!!


پس دست به کار بشید تا بو ترشیدتون در نیومده

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:37
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کاشکی گاهی وقتا...
خدا از پشت ابر ها بیاد بیرون
...
گوشم رو محکم بگیره و داد بزنه
... آهااااای...!!!
بشین سر جات اینقده غر نزن.... همینه که هست...!!
بعد یه چشمک می زد
... و آروم توی گوشم میگفت...
همه چی درست میشه...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:53
+5
saman
saman
در CARLO

از یه بنده خدایی میپرسن آرزوت چیه؟


میگه کاشکی تبریز پایتخت بود.میگن چرا؟


میگه آخه اونوقت به ما میگفتن بچه تهرون.

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/12 - 09:56]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 09:56
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

فردای روزی که به من گفتی دوستت دارم دیگر نبودم به دنبال کور سویی از امید رفته بودم امیدی که تو در دل من کاشتی آبیاریش می کنم قول می دهم روزی درختی تنومند شود با شاخ و برگی بسیار هر رهگذری گذشت بگوید خدایش بیامرزد کسی که این درخت را کاشت نهال احساست جوانه زد در تنهایی غریبانه گریبان خاموشم خشکیده بودم بارور شدم این احساس از آن منست برای این احساسم فخر می فروشم به تو به تو که تنها کور سویی از امیدم بودی برای این احساس تنهاییم خاک شد خاکی که به پای نهال امیدی که تو به من دادی ریختم قطرات اشکم آبیاریش کرد اکنون دیگر تنها نیستم درخت آشنایی تو نزدیک است

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 01:24
+7
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
روزا چقد سخت میگذره کاش میشد شب بخوابممو صب دیگه پانشم از خواب

تا حالا شده به ته خط برسیین ؟ {-60-}
9 دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 00:54
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دیرگاهیست که تنها شده ام /
قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است /
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است /
که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم /
همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید /
تا نبینم که چه تنها شده ام

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:37
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ای کاش با عشق نمی آمدی
تا با دلزدگی بروی
ای کاش
دوستانه می آمدی
تا سلامی بگویی ، احوالی بپرسی
درددلی بکنی
چای نعناع بنوشی ، سیگاری با دود سبز بکشی
بوسه ای گرم بر گونه ام بزنی
و بروی…
حال که اینچنین سرد می روی
یادت باشد چیزی به جا نگذاری
مبادا برگردی وَ
اشکهایم را ببینی….
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختره استاتوس گذاشته : "واییییییییی خونمون سوسک اومده"
کامنت پسرا :
*سوسکتونم قشنگه
*میگفتی میومدیم میکشتیمش با رفقا
* سوسکت بشم عشقم ؟!
*چه جمله زیبایی تحته تاثیر قرار گرفتم :|
*یعنی کاش میتونستم سوسک خونتون باشم میکشتینم :|
*خیلی زیبا بود شیر میکنم
* Biiiiiiig Nice :|
*سوکسی بوس بوس بیلی بالی عجقم :|
*منو یاد شکسپیر انداختی :|
من :||||
سوسک :|||||
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:39
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

آورده ام به دیده گهرهای سفته را

ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چها به سینه این خاکدان در است

کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف...

لرزشی روی میز کنار تختم!

از این صدا متنفر بودم امّا....

چشمهایم را میمالم...:

"new message"

...تا لود شود آرزو می کنم٬کاش او باشد

...سکوت می کنم

آرزوی بی جایی بود...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:41
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ